بریده‌های کتاب

کرمان

کرمان همان شهری است که در قدیم کرمانیه خوانده می‌شد. در شاهنامه آمده است که وقتی کیخسرو، سپاهی گرد آورد تا به رزم تورانیان برود، شاهان خوزستان و کرمان در کنار او جنگیدند. بار دیگر که نامی از کرمان می‌شنویم، زمانی است که داریوش سوم با اسکندر دیدار کرد. گرچه این اشتباه است، چون دیدار آنها در دروازه‌های قدیم در نزدیکی ری بوده، ولی اسکندر از شرق تا غرب کرمان را پیمود. کراتروس از سیستان وارد کرمان شد و نئارخوس در این شهر، گزارش سلامتی نیروی دریایی را به اسکندر داد.
می‌گویند کرمان را اردشیر بابکان، نخستین شاه ساسانی، ساخت. اردشیر پس از فتح شیراز، کرمان را گرفت. آخرین شاه اشکانی، اردوان پنجم، در نبرد دیگری در نزدیکی رامهرمز، شکست‌خورده و کشته شد و دودمان زرتشتی قدرتمندی در ایران شکل گرفت. در دورۀ ساسانیان، کرمان در صلح بود. شاپور پنج هزارعرب را از بحرین و نجد به کرمان کوچ داد. در دورۀ انوشیروان دادگر، شاه کرمان آزادمهان بود که قدرت بسیاری به دست آورده بود. انوشیروان در این دوران می‌خواست دروازۀ دروازه‌ها را بسازد، ولی خزانه‌اش تهی بود. او ناخوانده به دیدار آزادمهان رفت و کرمانی‌ها نه‌تنها پول لازم را برای این کار به او دادند، بلکه شهر استرآباد را هم ساختند.
کرمان بعدها پایگاه نستوریان شد. آخرین شاه ساسانی، یزدگرد سوم، هم به این سرزمین گریخت و مدتی سلطنت کرد؛ تا اینکه به مرو رفت و با سرنوشت روبه‌رو شد. اعراب تاخت و تاز بسیاری در این منطقه کردند، درحالی که کرمانیان مقاومت چندانی نکردند. زمان مرگ عمر در 23ﻫ.ش ارتشبدی در ایران در حال قدرت‌گیری بود که سرکوب شد. اعراب در کرمان و دیگر شهرها، قلعه‌ها و اقامتگاه‌هایی برپا کردند. زرتشتیان هنوز بخش‌های مرتفع را -که برای اعراب سرد بود- در دست داشتند. در زمان علی، کرمان و شیراز پیمان‌شکنی کردند، ولی زیاد توانست فرماندهان مخالف را با هم به جنگ بیندازد. در سال‌های 57-67 ﻫ.ش خوارج کرمان را گرفتند و حدود یک سال و نیم این بخش را در دست داشتند تا اینکه سقوط کردند.
در سال 81ﻫ.ش عبدالرحمن اشعث که با شاه کابل در جنگ بود، شکست خورد و به کرمان گریخت. چند سال بعد، مردی به اسم قینان، کرمان را به دست گرفت و در دورۀ کوتاه هفت ساله‌اش، آتشکده‌های بسیاری را خراب کرد و زرتشتیان را وادار کرد تا دین اسلام را بپذیرند. در 98ﻫ.ش یزید، پسر مهلب، بر خلیفه خروج کرد و بر کرمان، فرماندار گماشت. پس از مرگ او برادرانش به این امید به کرمان رفتند که رئیس قبیله به آنها وفادار باشد، ولی آنها را گرفتند و کشتند.
در 245ﻫ.ش یعقوب‌لیث -که از عیاران بود- سیستان را زیر فرمان خود گرفت، ولی بعد از مدتی جان سپرد و کرمان به دست افراد بسیاری افتاد. عیار دیگری به نام ابوعلی، فرماندار این منطقه شد و پس از آن کرمان به دست دیلمیان افتاد.
سلجوقیان در 1182ﻫ.ش مرو و نیشابور را گرفتند. ملک قاورد، نخستین فرماندار کرمان شد. او در عمان قلعه‌هایی ساخت تا تنها راه سیستان را ببندد. فارس را هم تسخیر کرد و به برادرش آلب ارسلان داد که بعدها برادرش او را در کرمان محاصره کرد. پس از مرگ قاورد، برادرش با ملکشاه، پسر آلب ارسلان، بر سر تاج و تخت رقابت کرد، ولی شکست خورد و در 451ﻫ.ش وی را خفه کردند. در زمان آلب ارسلان، کاروان‌هایی از هر سو می‌آمدند و از شهر می‌گذشتند. جانشین او مساجد و مدارسی برپا کرد و در سربیژن کاروانسرایی ساخت. کرمان به اوج شکوفایی رسید. طغرل، پسر آلب‌ارسلان، به‌جایش بر تخت نشست، ولی چهار پسرش بعد از مرگش شهر را به هرج و مرج کشاندند. سلطان‌شاه در این منطقۀ میانی، آخرین شاه سلجوقی را از تخت به زیر کشید و غُزان را از سرخس بیرون کرد و درنهایت به کرمان مهاجرت کرد. آنها این شهر را غارت کردند و خاکستر داغ به حلق مردم ریختند. کرمان بیابان شد و به دست غزان افتاد ولی با مرگ ملک دینار در 538ﻫ.ش دوباره شهر به آشوب افتاد. طایفۀ ایک از داراب، غزان را نابود کردند، ولی درگیری میان این دو پایان نیافت. وقتی چنگیزخان با سواران مغول به ایران حمله کرد، کرمان از برای دور بودنش تا حد زیادی دست‌نخورده ماند.
بُراق حاجب، مأمور و سفیر قراختایی در هند، در مسیر گذر از کرمان مورد حملۀ شجاع‌الدین، فرماندار آنجا، قرار گرفت. او شجاع‌الدین را شکست داد و کشت و سفرش را ناتمام گذاشت و بر تخت کرمان نشست. با مرگ او در 613 ﻫ.ش دامادش قطب‌الدین یک سال بر تخت نشست، ولی او را به زیر کشیدند. او پانزده سال بعد توانست دوباره اوضاع را برگرداند. پس از او بیوه‌اش، ترکان خاتون، بر تخت نشست. در دوران او روستاها ساخته شدند و قنات‌های بسیاری کنده شدند. نام او بر لوله قنات‌های بسیاری نقش بسته است. ترکان در 661 ﻫ.ش از دنیا رفت و پس از او پسرش و سپس دخترش، پادشاه خاتون (همسر گیخاتو) به‌جای او نشستند. پادشاه خاتون، زنی توانا و شاعر بود که برادرش را خفه کرد و باعث شد تا زن برادر و خواهرش شورش کنند. پادشاه خاتون را نیز در 673 ﻫ.ش خفه کردند و در قبه‌سبز به خاک سپردند. در 682 ﻫ.ش قراختاییان از تخت به زیر شدند. در 719ﻫ.ش آل مظفر به دست محمد مظفر در میبد، نزدیک یزد، سر برآوردند و کرمان را زیر نگین خود گرفتند. مظفر شیراز، اصفهان و تبریز را هم گرفت، ولی پسرانش بر علیه او شوریدند و او را کور کردند. پسرش، شاه شجاع، به جای او نشست و کرمان به دست عمویش، عمادالدین‌سلطان‌احمد افتاد که مسجد پامنار را در آن ساخت که تا امروز برجاست.
در 759ﻫ.ش تیمور و پسرانش بر ایران حکمروایی کردند. مظفریان تسلیم شدند، ولی پس از آن طغیان کردند و در 772ﻫ.ش به دست تیمور کنار گذاشته شدند. شاهرخ، پسر تیمور، در 800ﻫ.ش به کرمان رفت و با شاه نعمت‌الله ولی، که قبر او در ماهان است، روبه‌رو شد.
سپس کرمان به دست قراقویونلوها و پس از آن آق‌قویونلوها افتاد. اوزون حسن با دِسپینا، دختر کارلو ژوهانس، یکی از آخرین امپراتوران کومنن در ترابوزان، ازدواج کرد. محمد دوم در 851ﻫ.ش در آسیای صغیر او را شکست داد. پس از مرگش، اختلافات خانوادگی طومار آق‌قویونلو را در هم پیچید.
نوۀ او، شاه اسماعیل، سلسلۀ صفوی را بنیان نهاد. او بر فارس و کرمان چیره شد و در 888ﻫ.ش ازبک‌های مسلط بر این سامان را بیرون کرد.
گنجعلی خان در 975ﻫ.ش فرماندار کرمان شد. او کاروانسرا، بازار و آب‌انبارهای بسیاری ساخت. یکی از آنها به‌قدری بزرگ بود که دویست سال بعد اتصالات آن، هشتصد کیلو سرب به دست لطفعلی خان، آخرین شاه زند، داد. در کرمان هنوز هم میدان و کاروانسرایی به نام گنجعلی خان برجاست. سپاهی از کرمان شاه‌عباس را در جنگ‌ها همراهی می‌کرد.
در 1099ﻫ.ش محمود افغان به کرمان حمله و آن را محاصره کرد. نادرشاه در 1126ﻫ.ش به کرمان آمد و به حاکم آن، قلی‌بیگ گفت که چقدر چاق شده؛ سپس او را از سوراخی در دیوار عبور دادند و سرش با این کار له شد. او فرماندار را خفه کرد و از سر هفتصد نفر در کرمان ستون ساخت. زرتشتیان کرمان در 754ﻫ.ش در قندهار به نادر کمک کرده بودند. او به نشان قدردانی از این کار، حصاری اطراف محل زندگی آنها ساخت. در آشوب پس از مرگ نادر، افغان‌ها به کرمان حمله کردند و محلۀ زرتشتی‌ها را تخریب کردند. شاهرخ افشار کرمان را به دست گرفت و با حملۀ جنگاوران سیستانی و بلوچی مقابله کرد و بعد به سیستان حمله کرد.
در 1164ﻫ.ش کریم خان زند نیرویی برای حمله به کرمان فرستاد. شاهرخ کشته شد و کرمان به دست زندیان افتاد. در زمان سلطنت کریم خان، سید عبدالحسن محلاتی بازمانده‌ی رهبران اسماعیلی، چند سال والی کرمان شد و خانه‌ای ساخت که بعدها برای کنسولگری استفاده می‌شد.
در پایان سده دوازده هجری (هجده میلادی)، کرمان صحنه زد و خورد یک چهره‌ی شریف و فاتح شد و مشهورتر از پیش گشت. لطفعلی خان، آخرین شاه سلسله‌ی زند در 1168ﻫ.ش به تخت نشست. او پیشتر به کرمان حمله کرد، ولی برای نیاز به آذوقه، مجبور شد از این تصمیم صرف‌نظر کند. چند سال بعد ملا عبدالله، امام جمعه، وی را به کرمان دعوت کرد. آغامحمد خان قاجار، برای دست یافتن به او، شهر را محاصره کرد. لطفعلی خان شجاعانه برای جنگ بیرون آمد، ولی در پایان شهر تسلیم شد. لطفعلی خان به بم گریخت ولی خشم آغامحمد خان از مردم این شهر به قدری بود که دستور داد هفتاد هزار چشم از کاسه درآورند. وقتی این کار انجام شد، خود نشست و با نوک خنجر تک‌تک چشم‌ها را شمرد و وقتی تمام شد، به وزیرش گفت اگر حتا یک عدد هم کم بود، چشم‌های خودت را در می‌آوردم. شهر را سه ماه در اختیار سربازان گذاشتند که هر چه می‌خواهند انجام دهند. تمام ساختمان‌ها را با خاک یکسان کردند و سه هزار مرد و زن و کودک را به بردگی بردند. انتقام او به قدری سخت بود که تا سال‌ها فقط زنان و مردان و کودکان کور در کوچه و خیابان دیده می‌شدند.
به لطفعلی خان برمی‌گردیم که به بم گریخته بود؛ میزبانش با پِی کردن اسبی که وی سوار بود، به او خیانت کرد و او را به آغامحمد خان تحویل داد. شاه قاجار او را با دستان خود کور کرد و پس از شکنجه‌های بسیار کشت. کرمان پس از آن به دست قاجار افتاد. گرچه آغامحمد خان، سخت‌ترین دشمنی‌ها را با خانواده‌ی زند و شخص لطفعلی خان داشت؛ ولی شخصیت او را همیشه ستایش می‌کرد. وقتی به او گفتند فتحعلی، برادرزاده و وارث او در یک شب، چندین پسر به دنیا آورده، گفت ای کاش یکی از آنها شبیه لطفعلی خان شود.
فتحعلی‌‌شاه، که به‌جای آغامحمد خان نشست، شهر را تا حدودی بازسازی کرد. ابراهیم خان ظهیرالدین، والی کرمان، که خود از ایل قاجار بود، در 1180ﻫ.ش شهر را به‌سوی غرب وسعت داد و قنات‌ها و روستاها ساخت. با مرگ او پسرش، عباس‌قلی میرزا، سپاهی گرد آورد تا به یزد حمله کند، ولی سربازانش رهایش کردند و او به مازندران گریخت. پس از آن کرمان را به حسن‌علی‌میرزا سپردند. سال‌ها بعد، عباس‌میرزا، جانشین فتحعلی‌‌شاه، از کاشان به یزد و کرمان تاخت که سر به شورش برداشته بودند، ولی دست آخر تسلیم شدند. در 1218ﻫ.ش هم طغیان دیگری آغاز شد که به‌سرعت شکست خورد.
محمد اسماعیل خان نوری در 1239ﻫ.ش با نام وکیل‌المُلک، والی کرمان شد. او کاروانسراها را تعمیر کرد، بازارها را ساخت، روستاها را برپا کرد و کرمان را به رونق چشمگیری رساند. او به سیستان هم سفر کرد ولی به دلیل گرمای تابستان آنجا از دنیا رفت.
چشم‌اندازهای کرمان را می‌توان به دو دسته‌ی درون شهری و برون‌شهری تقسیم کرد.
بهترین چشم‌اندازهای بیرون شهر، سفارت انگلیس است که در زریسف در یکی دو کیلومتری شرق شهر قرار دارد. از همین مکان، کمی به سوی جنوب به استحکامات قدیمی روی تپه‌های صخره‌ای می‌رسیم.
اگر باز هم به سمت جنوب حرکت کنیم به قلعه اردشیر می‌رسیم که اردشیر بابکان در 220 میلادی ساخت. فقط از شمال غرب و از سوی سفارت انگلیس می‌توان به آن دسترسی داشت که مسیر تنگ و مارپیچی است. تپه‌ها در سوی جنوب، شیبدار است و نمی‌توان به قلعه‌ها دست پیدا کرد و از شمال هم دسترسی ندارد.
دروازه‌ها با شن بسته شده ولی با خزیدن از یک روزنه‌ی کوچک می‌توان داخل شد و به حیاط‌ها و ساختمان‌های مخروبه‌اش رسید. روی دیوارها هنوز جاهایی هست که ظروف نگهداری حبوبات در آن به چشم می‌خورد. فضای داخلی ساختمان در حال ریزش است. حیاط‌ها و فضای میان دیوارها پر از شن شده است. چاهی عمیق با دیواره‌ی سنگی کنده شده که وقتی آب‌انبارها و چاه‌های دیگر که در پای تپه‌ها بود، بدون استفاده می‌شد، به این قلعه آب می‌رسانده است. افسانه‌ها می‌گویند که شیطان در این چاه است و افرادی را برای کشتن به درون این چاه می‌انداخته‌اند. در 1239ﻫ.ش چاه پر شده است. بیرون ساختمان از گل نپخته است که روی سنگ، کار گذاشته شده و گذر زمان این خشت‌ها را چنان به هم پیوسته است که انگار یکپارچه و یک‌شکل هستند. بنا با 152 متر بلندا در حالت دفاعی مثلث شکلی درست شده است. از بالای این ساختمان به‌خوبی می‌توان کرمان را به‌طور کامل دید. در کنار آن قلعه‌دختر قرار دارد. عده‌ای می‌گویند این بنا بخشی از کرمان قدیم است که دیواری دژ مانند دارد و در پایان مسیر تپه‌ها، ورودی سنگی آن دیده می‌شود. در پای تپه‌ها هم نیم‌دایره‌ای هست که معلوم نیست با چه هدفی ساخته شده است. این بنا می‌تواند بخشی از اسطبل شاهی یا بخشی از یک حمام یا یک زندان بوده باشد. کنار دیوار انتهایی، خندقی وجود دارد که پنج متر عمق و نود متر عرض دارد. دیوار بیرونی بلند است و قلعه و باروی محکمی دارد. روی دیوار انتهایی، یک برج مدور واقع است. این دو دیوار موازی هستند و دیوار بیرونی، روی نوک دندانه‌های زمین موجدار قرار دارد. هر دو حدود 110 متر امتداد دارند. بین قلعه‌دختر و قلعه‌اردشیر، ساختمان‌های اصلی و کاخ‌ها قرار داشتند که امروز چیزی از آنها نمانده است. در شرق قلعه‌دختر و در سوی دیگر جاده، قلعه‌ی دیگری بود که دو دیوارهای آن به چشم می‌خورد ولی آن هم امروز تخریب شده است. در قلعه‌اردشیر و قلعه‌دختر که هر دو ساخته‌ی اردشیر بابکان هستند، قطعات کوزه
-که طرح‌های هندسی و کنگره‌هایی روی خود دارند- و کاشی‌ها و سکه‌هایی پیدا شده است.
مقدسی در سده چهارم هجری (دهم میلادی) می‌گوید که این شهر سه قلعه‌ی نفوذناپذیر دارد: یکی قلعه‌حسن که خندقی آن را حفاظت می‌کند و بیرون شهر بوده که احتمال دارد این یکی قلعه‌دختر باشد؛ دیگری قلعه‌کوه است که بالای تپه قرار دارد و شاید قلعه‌اردشیر باشد؛ دیگری در میان شهر و نزدیک یک مسجد قرار دارد و احتمالا همان است که امروز ارگ یا کاخ نام دارد.
این مکان هلالی‌شکل، سه ورودی در سمت جنوب غربی دارد؛ یکی میان قلعه‌دختر و قلعه‌اردشیر، یکی بین قلعه‌اردشیر و خرابه‌های جنوبی و یکی در جنوبی‌ترین نقطه‌ی هلال که شکاف کوچکی در تپه‌ها است. اینجا در سوی شرقی، ورودی خرابه‌ها، دیوار و یک پست دیده‌بانی و ساختمان‌هایی دیگر قرار دارد. بیرون از این ورودی در سمت جنوب نیز ورودی دیگری است. در سمت شرق روی شیب پایینی، ساختمانی بلند و مسقف و مربع‌شکلی است که پایه‌ای چهارگوش دارد و برجی سه‌گوش روی آن ساخته شده است. سه ورودی با طاق ضربی تیز در سوی شرق، غرب و جنوب و کنار آنها، پنجره‌های بزرگی به صورت جفتی قرار دارد. این ساختمان از قلعه‌ای که روی آن قرار دارد، متاخرتر است. سایکس می‌گوید این ساختمان، یک آتشکده است .
سمت جاده‌ی جنوبی و ساختمان اصلی که مسیر دزداب (زاهدان) از آن می‌گذرد، پرتگاهی است که 143 پلۀ سنگی دارد. سایکس می‌گوید این فضا نقاره‌خانه‌ای بوده که صبح و شام در آن موسیقی می‌زده‌اند؛ ولی آثار تراشِ سنگ بسیار تازه است و عده‌ای می‌گویند این مکان برای استفاده‌ی آغامحمد خان قاجار ساخته شده است. دیوار از شهر بلندتر و دیوار اصلی زیر آن قرار می‌گرفته است. در سمت جنوبی، بخش بیابانی فرمیتن است که افغان‌ها، آن را هم هنگام خراب کردن محله‌ی زرتشتیان ویران کردند. خانه‌های فرمیتن خیلی قدیمی نیست. دیوارهایش باقی مانده ولی سقف‌هایش فرو افتاده است. بیشتر خانه‌ها از خشت نپخته ساخته شده و تعداد کمی از آنها دو طبقه است. راهی طولانی در پای کوه به سوی جنوب شهر می‌رود. خیابان‌های تنگی از شاهراه به اطراف منشعب شده است.
آغامحمد خان قاجار از سیستان و دریاچه‌ی نمک گذشت و بر شهر کرمان تاخت که قلعه‌های نفوذ ناپذیر و بازارهایش به زیبایی و ثروت معروف بودند. شهر تسلیم شد و مردم به‌سختی شکنجه شدند. لطفعلی خان از کناره‌ی شهر به منطقه تاخت و آغامحمد خان را تا قندهار پس راند. در زمان حکومت او، زرتشتیان کرمان یا کشتار یا مسلمان شدند. شاید زرتشتیانی که ماندند در این منطقه ساکن شدند و اینها خانه‌های آنان باشد.
در زاویه‌ی جنوبی مسیر، شکاف و سکویی از سنگ قرار دارد که قبری در آن است. زیر آن خرابه‌هایی از یک آن انبار قدیمی است که آب آن به باغین می‌رفته و بالای آن قلعه‌ای است که به‌کار دیده‌بانی می‌آمده تا حمله‌ی افغان‌ها و بلوچ‌ها را به اطلاع مردم برساند.
در سمت جنوب غاری به نام کوت کفتار وجود دارد که پله‌هایی تا دم در ورودی آن و آب‌انباری زیر آن کشیده شده است و نشان می‌دهد زمانی مردمانی اینجا زندگی می‌کرده‌اند. بالای پرتگاه، صدها متر بالاتر از کف دره، به رنگ سفید روی سنگ‌ها نوشته شده یا علی. می‌گویند هر کس این شیب تند و تقریبا عمودی را بپیماید و به این نوشته برسد، آرزویش برآورده می‌شود. تنها راه این است که افراد چهار دست و پا بالا بروند و دستی به این سنگ بزنند. نمای خوبی از کرمان در این بلندا در دیدرس است.
پایین که می‌آییم؛ به سنگی می‌رسیم که می‌گویند خواصی عجیب دارد. پایین این سنگ، نوشته‌ها و اطراف آن دخیل‌های سفید و قرمز بسیاری به چشم می‌خورد. این مکان برای زنانی است که باردار نمی‌شوند و وقتی به اینجا می‌آیند، باید مراسمی را اطراف سنگ یا روی سنگ اجرا کنند و شبی را در خرابه بگذرانند. می‌گویند بارها آرزوی زنان نابارور برآورده شده است.
سال‌ها پیش، یک افسر روسی که از این منطقه و چشم‌انداز طبیعی آن خوشش آمده بود، اروپاییان کرمان را برای تفرج به این منطقه دعوت کرد و این به مذاق ایرانیان خوش آمد. به همین دلیل، آنها برای زنان اروپایی هم همین مراسم را اجرا کردند.
این سنگ در یک بنای سنگی قرار دارد که طاق علی نام دارد و در کنار آن، چشمه با دو درخت دخیل بسته شده وجود دارد. می‌گویند چشمه از زاینده‌رود می‌آید و در زمان کشتار اصفهانیان در سده‌ی دوازده هجری (هجده میلادی)، آب آن قرمز شده بود.
در نزدیکی قبرستان پشته‌ای قرار دارد که قلعه‌ی ازبک‌ها نامیده می‌شود. قبری منسوب به حلیمه خاتون، خواهر امام رضا(ع) نزدیک آن است و مسجدی پشت آن قرار دارد که به نام صاحب‌الزمان(عج) (امامی که می‌گویند هنوز زنده است و روزگاری با نام مهدی ظهور می‌کند) ساخته‌اند.
کل این منطقه پر از خرابه‌هایی است که صد سال هم عمر ندارند. فقط یکی از آنهاست که قطعا قدیمی است و ساختمان بلندی به رنگی میان قهوه‌ای و زرد دارد که سقف آن از سنگ و ساروج است. ساروج را با شیر شتر ترکیب می‌کنند تا استحکام بسیار پیدا کند. این ساختمان را گنبد گبری می‌نامند که چهارگوش و دو ردیف پنجره دارد. دیوار کوچکی در کنار ورودی قرار دارد و هیچ نوشته‌ای روی دیوارها نیست و کاملا برهنه هستند. قطر داخلی آن دوازده متر است. بالای آن آجری است و یک ورودی دایره‌شکل دارد. سوی غرب آن یک خرابه‌ی گلی دیده می‌شود. این مجموعه تنها ساختمان سنگی کرمان است. می‌گویند اینجا قبر سید محمد تباشیری است، ولی بعید است. به سوی جنوب در سمت مسیرهای آهکی، ساختمان‌هایی هست که تَندرستان نام دارند و بیشتر زرتشتیان و گاهی هم مسلمانان به آن رفت و آمد می‌کنند. در آن خوراکی‌هایی بخشش می‌شود و اگر فرشتگان از آن غذاها بخورند، یعنی آرزوی فرد برآورده شده است.
در این گوشه، یک قبر اروپایی متعلق به هنری کارلس از انجمن مبلغین کلیسا است که در سال 1272ﻫ.ش در کرمان از دنیا رفته است. سمت غرب این گور، باغ زریسف قرار دارد که مجموعه‌ای از چندین باغ است و نیم کیلومتر مربع را در برمی‌گیرد. پس از دیوارهای قدیمی، شهر قرار گرفته است و در همین مسیر کمی عقب‌تر به محله‌ی زرتشتیان می‌رسیم. حومه‌ی‌ شمالی شهر به دست افغان‌ها خراب شد. خرابه‌ای مهم، خانه فرنگ (خانۀ اروپایی‌ها) است که در یک کیلومتری حاشیه‌ی مسیر مسابقه قرار دارد. در جنوب غربی، نیز آثاری از محاصرۀ آغامحمد خان قاجار است. در گورستان شرق شهر، قبر حسین خان با گنبدی آبی قرار دارد.
مکان‌های دیدنی درون شهر
دور شهر دیوار محافظی است که به خوبی نگهداری شده و شش دروازه دارد. می‌گویند شاهرخ بزرگ‌ترین دروازه یعنی دروازه‌ی سلطانی را ساخته است. آغامحمد خان از دروازه‌ی مسجد وارد شد. شکل این شهر، غیر عادی است و قطر آن از غرب به شرق یک کیلومتر و از شمال به جنوب اندکی بیشتر است. در سوی غرب، ارگ یا قلعه‌ای است که فرماندار در آن زندگی می‌کند. اداره‌ی تلگراف، سربازخانه و انبار اسلحه هم همان جاست.
قدیمی‌ترین مسجد شهر، مسجد ملک است که ملک توران شاه سلجوقی در
463-475ﻫ.ش ساخته است. محمد ابراهیم، مورخ سده دهم هجری (شانزده میلادی) می‌گوید که خرابی این مسجد را دیده، ولی امروز آن را به خوبی تعمیر کرده‌اند. مسجد جامع یا مظفر را مبارزالدین محمد مظفر در 728ﻫ.ش ساخته که نوشته‌ای بر این امر گواهی می‌دهد. سومین مسجد هم شهر پامنار است که سلطان عمادالدین در 769ﻫ.ش ساخته که یکی از مظفریان بود. می‌گویند نود مسجد و شش مدرسه در کرمان بوده که بهترین آن ساخته‌ی ظهیرالدوله است و ورودی و حیات آن کاشیکاری زیبایی دارد. دیدن این مکان خالی از لطف نیست. پنجاه حمام و هشت کاروانسرا هم هست که وکیل‌الملک ساخته و واقعا بهترین هستند.
قبه‌ی سبز در زلزله 1275ﻫ.ش خراب شد و تا پیش از آن، بهترین ساختمان کرمان بود. این بنا آرامگاه قراختاییان بوده و مدرسه‌ای به نام مدرسه‌ی تُرک‌آباد هم در آن وجود داشت. قبه سازه‌ای استوانه‌ای با پانزده متر ارتفاع و با کاشیکاری سبز آبی روی آن بود. سطح درونی آن را لعابکاری کرده بودند. روی دیوار این نوشته وجود دارد: اثر استاد خواجه شکرالله و استاد عنایت‌الله پسر استاد نظام‌الدین، معمار اصفهان. تاریخ آن 621 ﻫ.ش هشت سال پس از مرگ بُراق حاجب بنیانگذار قراختاییان است. قبر ویران شده و درِ آن قفل شده است. بیشتر زمان‌ها بانی و مراقب ساختمان را نمی‌توان پیدا کرد، ولی می‌توان از صاحبان خانه‌های همسایه اجازه گرفت و از روی سقف به درون مجموعه نگاه کرد و فضای داخلی را به خوبی دید. آنچه باقی مانده، فقط دو تخته مرمر تبریز روی دو قبر است. یکی از آنها، پادشاه خاتون، دختر ترکان خاتون و نوه‌ی بُراق حاجب است که برادرش را خفه کرد و خود او هم خفه شد و در قبه سبز به خاک سپرده شدند.
در نزدیکی قبه سبز در کوچه غلامحسین، سنگی است که بر آن آیاتی از قرآن را به نسخ و کوفی کنده‌اند و در دیوار یک ساختمان با سقف چهارگوش کار گذاشته شده است. تزیینات این ساختمان هم مثل قبه سبز است و قطعاتی از کاشی آبی هنوز به ستون‌ها چسبیده است. در زیر آن، سردابی است که نشان می‌دهد قبری آنجا بوده است. این سنگ را خواجه اتابک یا سنگ اتابک می‌خوانند. نزدیک ارگ هم میدانگاهی است که امروز جای قدم زدن است.
مدرسه‌ی ابراهیمیه در شمال بازار، بهترین نمونۀ حفاظت‌شده از این نوع مدرسه‌هاست که صد سال قدمت دارد و حیاط، دیوار، حجره‌ها و سقف آن با کاشیکاری زیبایش به خوبی مراقبت شده و باقی مانده است. باغچه‌هایش هم به خوبی مراقبت می‌‌شود. اتاق نشیمن بزرگی با چهار ستون بزرگ در چهارسو دارد و پنجره‌ها به زیبایی منبت‌کاری شده است. چهار بادگیر بالای ساختمان قرار گرفته و نوشته‌ای از قرآن بر پیشانی دیوار است که می‌گوید: آرامش بر ابراهیم باد و البته نوشته‌های دیگری هم هست. نزدیک این ساختمان، حمامی است که ورودی زیبای کاشی شده دارد و زمانی بخشی از آن بوده است. در کوچکی هم دارد که همیشه بسته است. اتاق اول، یک گنبد و نورگیر مرکزی دارد. در دور تا دور اتاق دوم که پر از گرما و بخار است، بخش‌های کوچکی با دیوار از هم جدا شده و در هر کدام شیر آب سرد هست. هر بار پوست را با این آب می‌شستند تا مکررا عرق کند.
در بازار، مسجد حاج آقاعلی هم هست که کاروانسرا، حوض و مدرسه‌ای نزدیک آن ساخته شده است. کاروانسرا و حمام گنجعلی خان هم در میدانی قرار گرفته که در بیرونی آن منقش شده است. میدان هم نام گنجعلی خان را دارد. مقبره‌ی میرزا حسین خان با گنبد آبی و مقبره‌ی گنبددار دیگری منسوب به شاهزاده محمد، برادر امام رضا (ع) وجود دارد. بازارهای کرمان، طاقدار و مناسب است و شریان اصلی شهر را شکل می‌دهد که خیابان‌های شمالی و جنوبی کوچکِ متعددی از آن می‌گذرد و رفت و آمد انسان‌ها، قاطران و شتران را در آن شاهد هستیم. فرش‌هایی هم هست که اینجا زیرپا پهن می‌کنند تا عتیقه شود.
کرمان همچنین به تولید لباس، نمد و فرش مشهور است که پارچه‌هایی از پشم تابیده لطیف برای لباس زنان و مردان تولید می‌کند. شال‌های کرمانی که از پشم لطیف بافته می‌شود، برای استفاده به‌عنوان عمامه و کمربند مشهور است. پشم را رنگ می‌کنند و کوتاه می‌بُرند و بعد کودکان با دوک آنها را می‌تابند. طرح آنها و هنر شکل‌دهی‌شان در ذهن همه مردم باقی می‌ماند. گاهی هم یک پسر، نقش را برای بافندگانی که حفظ نیستند، از رو می‌خواند.
قالی‌ها از کرک و ابریشم بافته می‌شوند و به‌خاطر ظرافت و رنگ‌آمیزی‌شان مشهوراند. پس از فرش کاشان، فرش کرمان بهترین است و طرح‌های آن بسیار قدیمی و مربوط به دوره‌ی پیش از ورود اعراب به ایران است. در کرمان، هزار کارگاه بافندگی وجود دارد و یک استاد همیشه بر عملکرد بافت نظارت می‌کند. دو یا سه پسر بچه همیشه نقشخوانی می‌کنند. می‌گویند سده‌هاست که این طرح‌ها سینه به سینه منتقل‌ شده تا امروز به دست ما رسیده است.
پته‌ی کرمان همیشه از کرک بافته می‌شود. این اثر کار دست بچه‌هاست و ظریف‌تر است. طرح آن بیشتر درختان صنوبر با رنگ‌های قرمز و ارغوانی است. رنگ‌های سنگین‌تر برای ردای شاهی یا اعطای نشان فرماندار در نوروز بافته می‌شود. نمد از شستن و مالاندن توده پشم به دست می‌آید. در ایران بیشتر اتاق‌ها را با نمدهای بزرگ می‌پوشانند. نمدهای کوچک گاهی در سفر و برای اتاق‌خواب استفاده می‌شوند. در این منطقه، عبا و نوعی پوشاک خانگی به نام بَرَک هم تولید می‌کنند.
کرمان محصول برنج هم دارد. جمعیت کرمان 75 هزار نفر است که زرتشتیان آن حدود سه هزار نفر را تشکیل می‌دهند و حدود هفتاد نفر هندو هم در آن میان هستند. هندو‌ها اهل شکارپور سِند و رعایای انگلیس هستند که با هند تجارت می‌کنند.
در کرمان چند گاراژ و کاروانسرا هست که مسافران می‌توانند در آنها اطراق کنند. مسافران زرتشتی فقط می‌توانند نزد ارباب، آقای سروشیان سروشیار بمانند که مرد بسیار مهمان‌نوازی است و هر کاری بتواند برای زرتشتیان می‌کند و اگر پیش او نمانند، ناراحت می‌شود. کرمان هم مثل یزد لقبی دارد و آن دارالامان یعنی خانه صلح است.
نمی‌توان بهتر از خود ایرانیان درباره‌ی کرمان سرود که می‌گویند:
در روی زمین نیست چو کرمان جایی
کرمان دل عالم است و ما اهل دلیم

کرمان در چهارراه مسیر تجاری قرار گرفته و به همین دلیل اهمیت بسیاری دارد. مسیرها به تهران و اصفهان از یزد، به شیراز از نیریز، به دزداب (زاهدان) از بم و یک جاده‌ی کاروان‌رو به بندرعباس است. پیش از بررسی مسیر دزداب به سراغ جاده‌ی کرمان به شیراز می‌رویم. برای ادامه، به کتاب مراجعه کنید.

کتاب‌های مرتبط

راهنمای سفر به ایران

350,000 تومان
وزن 0.5 کیلوگرم
نام مولف

رستم خارگات

نام مترجم

حمید رضا پور برات ابو زید آبادی, سارا سادات مکیان

شابک

9789642827541

تعداد صفحه

558

سال انتشار

1403

قطع کتاب

وزیری

نوبت چاپ

اول

نوع جلد

شومیز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *