بریده‌های کتاب

زرتشتی‌های یزد

جاذبه‌ی اصلی یزد، ساختمان‌ها یا مساجدش نیست، بلکه زرتشتی‌ها یا پارسی‌هایی هستند که برادران مسلمانشان آنها را گبر نامیده‌اند که به معنای کافر است.
نام پارسی برگرفته از فارس یا پارس، سرزمین مادری آنهاست که پارسه پایتخت آن بوده است.
آخرین پادشاه ساسانی، یزدگرد سوم در نبرد نهاوند شکست خورد و ایران به دست اعراب افتاد. عرب‌ها بعد از آن تا جایی‌که می‌توانستند زرتشتیان را کشتار کردند و تلاش کردند تا زرتشتیان بازمانده را وادار به پذیرش دین اسلام نمایند. آتشکده‌های زرتشتیان یا نابود شد و یا تبدیل به مسجد گردید. این دین را -که دین اصیل ایران باستان است- اردشیر بابکان احیا کرد. هر تلاشی برای لکه‌دار کردن آن انجام شد، همگی بی‌نتیجه بود. آیین قدیمی را زرتشتیان اندکی در یزد و کرمان دنبال می‌کنند که امروز به نقاط دیگر کشور هم گسترش‌یافته است. با وجود آزارهای بی‌پایان،‌ این مردان شجاع آتش‌های جاودانه را در ایران روشن نگاه داشته‌اند. عده‌ای دیگر ترجیح دادند به‌جای قربانی کردن اعتقادات دینی و استقلال خود، سرزمین مادری‌شان را ترک کرده و با اعضای خانواده به هند مهاجرت کنند؛ جایی که نوادگانشان، پارسیان هندی هنوز بر کیش باستانی آنها هستند.
یزد و کرمان دو مکانی هستند که دسترسی به آنها ساده نیست؛ بنابراین زرتشتیان در اینجا گرد هم آمدند. عرب‌ها نیز که به خوشگذرانی مشغول شده بودند، تنبل‌تر از آن بودند که به کشتارجمعی زرتشتیان ادامه دهند. این بدان معنا نیست که آنها به حال خود رها شدند یا صلحی صورت گرفت؛ بسیاری از آنها ناچار شدند مسلمان شوند. دیگران نیز در معرض بدترین آزارها و تحقیرها قرار گرفتند که در ادامه به برخی از آنها اشاره می‌کنم که بیانگر ذهنیت عرب‌ها در مورد آنها است. چنان‌که ملکم می‌‌گوید :
فضای شهر شبیه به مدرسه‌ی آمادگی پسربچه‌هاست. تا 1274ﻫ.ش هیچ پارسی اجازه حمل چتر نداشت و منع شدیدی برای استفاده از عینک وجود داشت؛ تا سال 1264ﻫ.ش از انداختن حلقه به دست جلوگیری می‌شد و کمربندها باید از کتان زبر تهیه می‌شدند؛ اما بعد از این سال استفاده از هر پارچه‌ی سفیدی آزاد شد. تا 1275ﻫ.ش پارسی‌ها حق نداشتند دستارهای خود را تا بزنند و مجبور بودند آنها را بپیچانند. تا 1277ﻫ.ش تنها پوشیدن لباس‌های قهوه‌ای، توسی و زرد آزاد بود؛ اما بعد از آن تمام رنگ‌ها به‌جز آبی، مشکی، قرمز روشن و سبز آزاد شدند. همچنین پوشیدن جوراب سفید ممنوع بود و تا 1259ﻫ.ش پارسی‌ها ناچار بودند کفش‌هایی زشت بپوشند که نوک پنجه‌ی آن رو به بالا بود. تا 1264ﻫ.ش مجبور بودند کلاه‌های پاره بر سر بگذارند. تا 1259ﻫ.ش ناچار به پوشیدن شلوارهایی تنگ و یک‌رنگ به‌جای شلوارهای خود بودند. تا 1270ﻫ.ش هر زرتشتی در خیابان یا صحرا با دیدن یک مسلمان با هر درجه و مقامی باید از اسبش پیاده می‌شد. خانه‌ی پارسی‌ها و یهودی‌ها باید آن‌قدر کوتاه ساخته می‌شد تا یک مسلمان بتواند با بلند کردن دستش بالای آن را لمس کند؛ احتمالا آنها سطح زمین را می‌کندند تا خانه بسازند. دیوارها باید با رنگ سفید نشان‌گذاری می‌شد. داشتن درهای دو پاشنه که شکل معمول در خانه‌ی پارسی‌هاست و همچنین ساختن اتاق‌هایی که سه یا چند پنجره داشته باشند، ممنوع بود. ساخت بادگیر نیز ممنوع بود تا اینکه در 1279ﻫ.ش یکی از تاجران بزرگ پارسی هدیه‌ای بزرگ به حکمران و مجتهد اصلی شهر داد تا مجوز ساخت بادگیر را بگیرد. ساخت طبقات هم ممنوع بود.
تا 1239ﻫ.ش هیچ پارسی حق تجارت نداشت. آنها کالاهای خود را در انبار پنهان کرده و به‌طور مخفیانه خرید و فروش می‌کردند. بعدها اجازه یافتند در کاروانسراها یا مهمانخانه‌ها داد و ستد کنند؛ اما حق تجارت در بازار و کار در زمینه‌ی پارچه را نداشتند. تا 1224ﻫ.ش اجازه نداشتند برای بچه‌هایشان مدرسه‌ای داشته باشند.
مقدار مالیات زمین‌های کشاورزی پارسی‌ها بسته به میزان ثروتشان متغیر بود؛ اما هیچ‌وقت کمتر از دو تومان نمی‌شد که این مقدار دستمزد ده روز یک کارگر بود. این پول باید هنگامی‌که فراش (جمع کننده مالیات) نزد آنها می‌رفت، نقدی پرداخت می‌شد. فراش آزاد بود تا هنگام جمع‌آوری خراج هر کاری که می‌خواهد انجام دهد. او نه‌تنها حق داشت وارد خانه شده و پول را بگیرد، بلکه می‌توانست آن‌قدر صاحب‌خانه را بزند تا پول بدهد. حدود 1244ﻫ.ش یک فراش، در هنگام جمع‌آوری مالیات، مردی را به یک سگ بست و شروع به کتک زدن هر دو کرد. سرانجام ناصرالدین شاه این مالیات را در 5 مهر 1261ﻫ.ش (27 سپتامبر 1882م.) لغو کرد. این فرمان به دلیل تاثیر ملاقات وی با پارسی‌های بمبئی بود. آنها زیر نظر بنیاد بهبود زرتشتیان ایران کار می‌کردند که در 1233ﻫ.ش بنیانگذاری شده بود و در همان زمان سخنگویی را برای پیگیری اوضاع هم‌کیشانشان به ایران فرستادند.
در حدود سال 1270ﻫ.ش مجتهدی، یک تاجر زرتشتی را که در میدان اصلی شهر جوراب سفید پوشیده بود دستگیر کرد. او دستور داد که مرد را بزنند و جوراب‌ها را از پایش دربیاورند. در 1239ﻫ.ش مردی هفتاد ساله با شلوار کتان سفید به بازار رفت. آنها او را حسابی کتک زده، شلوارش را درآوردند، زیر بغلش گذاشتند و او را راهی خانه کردند. گاهی پارسی‌ها ناچار بودند در خانه‌ی مجتهد روی یک پا بایستند تا موافقت کند مبلغ زیادی باج بپردازند. با این حال، بعضی از اوقات تمسخر فرمان‌های آزاردهنده، زرتشتیان را قادر می‌ساخت تا با ناتوانی‌های پیش‌آمده مقابله کنند. برای نمونه همان‌طور که یهودی‌ها ناچار بودند وصله‌ای روی لباس خود داشته باشند، در حدود سال 1259ﻫ.ش (1880م.)، مجتهدها تصمیم گرفتند تا پارسی‌ها را نیز ناچار کنند که نشانی روی لباس‌های خود بدوزند. حکمران آن زمان محمدحسن خان، به بهرام خان خرمشهری که یک پارسی بود، سه روز زمان داد تا نشان لباس‌ها را آماده کند. در طی این سه روز، زنان پارسی مشغول به کار شدند و حاشیه‌ای گلدوزی شده و تمیز برای دور یقه و پایین لباس‌ها آماده کردند. پارسی‌ها این را به مانند نشان لباس خود به نمایش گذاشتند و از آنجا که این نشان بسیار واضح و کاملا به لباس وصل بود، هیچ حرفی برای گفتن باقی نگذاشت.
در زمان حکومت ناصرالدین شاه، مانکجی لیمجی ، پارسی هندی، برای زمانی طولانی در تهران نماینده پارسی‌ها بود. در این مدت، بسیاری از محرومیت‌های پارسیان و حتا مشکلات مربوط به خانه‌هایشان برطرف شد. با این حال، قانون ارث که بر اساس آن هر پارسی که مسلمان شود، حق ارث خواهر و برادر زرتشتی خود را می‌گیرد، ‌تغییر نکرد.
در حدود 1262ﻫ.ش کمی بعد از انتشار این فرمان، یکی از پارسی‌ها به نام رستم اردشیر دینیار در روستایی در نزدیکی یزد به نام کوچه بیوک، خانه‌ای دو طبقه با ارتفاعی بیش از آنچه برای زرتشتیان مقرر شده بود، ساخت. با شنیدن این خبر، مسلمانان کمر به قتل او بستند، اما او به تهران فرار کرد. یک پارسی دیگر به نام تیرانداز، اشتباهی به‌جای او کشته شد اما خانه را خراب نکردند».
در 1277ﻫ.ش مظفرالدین شاه فرمانی به دینیار، کلانتر وقت انجمن پارسی‌ها، داد که بر اساس آن تمام محدودیت‌های باقیمانده برای پارسی‌ها لغو گردید و هر گونه نیرنگ برای تغییر دادن دین پارسی‌ها به اسلام غیرقانونی شمرده شد».
در حدود 1870م. زمانی که مانکجی در یزد بود؛ دو پارسی در خارج از شهر مورد حمله‌ی دو مسلمان قرار گرفتند. یکی از آن دو پارسی کشته شد و دیگری که سعی داشتند سرش را ببرند، به‌شدت آسیب دید. حکمران، گناهکاران را به یزد آورد اما کاری با آنها نکرد. مَنکجی قصد داشت آنها را با خود به تهران ببرد؛ اما صدر اعظم به او گفت که هیچ مسلمانی برای یک پارسی کشته نمی‌شود و آنها تنها فلک می‌شوند. مانکجی پرسید آیا درست است که خون‌بهای یک زرتشتی هفت تومان است. پاسخ رسمی که دریافت کرد، این بود که کمی بیشتر است.
در پایان، اینکه زرتشتی‌ها حق نداشتند در هوای گرم آب را در کوزه کنند یا از آن بیاشامند. آنها باید هر آبی که می‌یافتند، می‌نوشیدند و اگر گرم بود، نمی‌توانستند آن را خنک کنند.
چند سال پیش در یزد، جنبش ضد بابیان را مسلمانان شکل دادند که در آن صدها بابی کشتار شدند. اگر برای تلگرام‌های مداوم زرتشتیان به مسئولین در قدرت نبود، آنها هم به همان سرنوشت گرفتار می‌شدند.
برای آنها هیچ عدالتی در ایران وجود نداشت و مسلمانان تا همین اواخر آتشکده‌ها و دخمه‌های زرتشتیان را مورد حمله قرار می‌دادند، آتش‌هایشان را خاموش می‌کردند، کتاب‌هایشان را نابود می‌کردند و آتشکده‌هایشان را مورد بی‌احترامی قرار می‌دادند. داستانی در مورد طاهر، حکمران مسلمان خراسان و بنیانگذار دودمان طاهریان (199ﻫ.ش) -که معروف به ذوالیمینین است- نقل می‌شود؛ او فردی بسیار متعصب و متنفر از متون مقدس زرتشتی بود. یک مسلمان که اصالتی زرتشتی داشت، برای اینکه عقیده‌ی او را دگرگون کند کتابی به او داد که به دستور بزرگمهر، نخست‌وزیر انوشیروان عادل، نوشته شده بود. اجازه خواست تا کتاب را به عربی ترجمه کند. طاهر پرسید هنوز کتابی از مجوس‌ها باقیمانده است؟ سپس دستور داد که هر زرتشتی باید برای رهایی از مرگ، یک مَن کتاب زرتشتی به او تحویل دهد تا سوزانده شود. بدین ترتیب، بسیاری از کتاب‌های ارزشمند سوزانده شد.
با این حال در سال‌های اخیر به لطف هم‌کیشان پارسی در هند و رشد بهاییت -که به دنبال آزادی آیین و بردباری است- و از همه مهم‌تر لطف فرمانروایی مهربان و روشنفکر همچون رضا شاه، روزهای تاریک ایشان تمام‌ شده و شرایطشان تا حد چشمگیری بهبود یافته است. از زمان حمله‌ی اعراب تا به امروز، هیچ‌کس به اندازه‌ی رضا شاه، این پادشاه خیراندیش، به زرتشتیان کمک نکرده است.
با وجود آزار و اذیت‌هایی که گفته شد، این مردمان شگفت‌انگیز، آتش‌های مقدس را روشن نگاه داشتند. صدها سال ستم و بیداد، کوچک‌ترین تاثیری بر شرایط فیزیکی و روحی آنها نداشت. زرتشتیان از سوی همه شناخته شده و مورد اعتماد هستند. در درستکاری و صحت معاملات آنها شکی نیست. آنها به اندازه‌ی زمانی که کل کشور متعلق به آنها بود، دلیر، مغرور، سخاوتمند و خیراندیش هستند. بی‌اخلاقی و شهوترانی نسل امروز -که این نسل را نشانه رفته- کوچک‌ترین تاثیری بر کوشش آنها و شاخصه‌ی چشمگیر عشق به حقیقت در آنها نداشته است. اکنون تمام اسناد میان مسلمانان برای قانونی شدن باید افزون بر تاریخ مسلمانان، تاریخ زرتشتی را نیز داشته باشد.
اگر یزد بزرگ‌ترین مرکز تجاری ایران بوده تا حد زیادی به علت حضور زرتشتیان در شهر است. دین آنها می‌گوید هر فرد باید روزی خود را با تلاش خود به دست بیاورد.
بخش زرتشتی‌نشین یزد واقعا برتر از بخش مسلمان‌نشین است. خانه‌ها زیباتر و تمیزتر هستند. خیابان‌ها سالم‌تر و عریض‌تراند. خانم‌ها تقریبا بی‌حجاب رفت و آمد می‌کنند و قوی و سالم هستند. راهروهای آنها به یک دالان بلند می‌رسد که معمولا روزنه‌ای برای ورود نور دارد. این دالان‌ها به یکی از حیاط‌ها منتهی می‌شود؛ برخی از خانه‌ها دو حیاط دارند. در حیاط که عموما سنگفرش شده، یک حوض و چند باغچه وجود دارد و باغچه‌ها از آب حوض آبیاری می‌شوند. این خانه‌ها همواره یک انبار در زیرزمین و یک انبار در بالا دارند. سقف‌ها با آجر تخت، فرش شده‌اند. خانه‌ی زرتشتی‌ها تمیز و مرتب است. در هنگام حضور من در یزد رهبر زرتشتیان، ارباب رستم موبد خسرو، مردی بسیار مهربان و مهمان‌نوار بود که همیشه آماده برای کمک کردن بود.
با کمک پارسی‌های بمبئی در یزد مدرسه‌ای برای زرتشتی‌ها ساخته شده است. یک درمانگاه خیریه نیز فقط برای زرتشتی‌ها وجود دارد که یک دکتر پارسی از بمبئی اداره می‌کند. یک نیکوکار نوع‌دوست به نام پی. دی. مارکر از بمبئی، یک یتیم‌خانه به نام مارکر هال برای کودکان زرتشتی یزد تاسیس کرده است. در این مرکز آموزش‌هایی بسیار خوب انجام می‌شود.
زرتشتیان تاثیر زیادی در جامعه دارند. آنها در تمامی جلسات غیرمعمول مجلس نمایندگانی دارند. بیشتر آنها تاجرانی شناخته‌شده و درستکار، کشاورز، بنا یا باغبان هستند. باغبانان زرتشتی بسیار معروف‌اند و نیاز زیادی به آنها حس می‌شود. برخی از آنها نیز به شال‌بافی مشغول هستند. زن‌ها لباس خانواده را در خانه می‌دوزند و لباس پنبه‌ای سنتی به نام کرباس می‌پوشند.
رهبری معنوی زرتشتیان با دستورها و موبدان است. در مسائل اجتماعی، رهبری زرتشتیان با یک انجمن است که هدایت آن بر عهده‌ی کلانتر است. موبدان به نوبت به روستاهای محل زندگی زرتشتیان می‌روند.
آخرین چیزی که باید درباره‌ی این مردم شجاع و صادق بگویم؛ از مکان نیایش آنهاست. آتش بزرگ بهرام یا آتش ورهرام (آتش پیروزی) در دو یا سه آتشکده به نام آدریان در خود یزد وجود دارد. ساختمان‌ها بی‌تکلف بوده و نمایی ساده دارند. اتاقی در پشت خانه‌ها وجود دارد که موبد موبدان آتش مقدس در آن را زیر خاکستر روشن نگه می‌دارد. این اتاق مخفی بوده و دَرِ آن از جنس میله‌های آهنی است.
هرچند که بسیار درباره‌ی آتش مقدس صحبت کرده‌ام، یک لحظه هم گمان نکنید که پارسی‌ها آتش‌پرست هستند؛ چون مردم بیشتر این‌گونه برداشت می‌کنند. مدت‌ها قبل‌ یک ایرانی مسلمان پس از روشن کردن سیگارش، کبریت را خاموش کرد و به شوخی گفت: این اهورامزدای شماست و از بین رفت. از آنجا که افکار اشتباهی مانند این بسیار رایج شده‌اند، لازم است که توضیحاتی داده شود. پارسی‌ها آتش‌پرست نیستند و یا از این‌رو که از آلوده کردن آتش، هوا، زمین و آب دوری می‌کنند، ستایشگر عناصر نیستند. اگر این‌گونه باشد، کاتولیک‌های رومی هم شمع پرست هستند. زرتشتی‌ها تنها یک خدا را می‌پرستند و بت‌پرستی نمی‌کنند؛ گرچه آنها معتقداند هر چیز خوبی را سپنتامینیو، روح نیکی، انجام می‌دهد. در برابر آن نیز هر عمل ناخوشایندی را انگرا ماینیو، روح شر، انجام می‌دهد. آنها آتش و خورشید را نماد شکوه، گرما و پاکی می‌دانند و همچنین به نقش اساسی آن در آفرینش بشر احترام می‌گذارند. آتشی که پارسی‌ها در آتشکده‌های خود دارند، آتش معمولی نیست، بلکه برای هدفی، خالص گردیده است. روند خالص شدن به این شکل است: آتش‌هایی که پدیده‌های طبیعی مانند رعد و برق ایجاد می‌کنند، داخل آتشدان نگهداری می‌شوند. روی یکی از این آتشدان‌ها یک سینی فلزی با سوراخی در آن، قرار می‌دهند که درونش تکه‌هایی از چوب صندل سفید است که برای شعله‌ور شدن تنها نیازمند اندکی گرما است؛ اما این تکه‌ها به‌هیچ‌وجه نباید با شعله‌ی آتش در تماس باشند. از آتشِ به‌وجودآمده یک آتش سوم به همین روش ایجاد می‌شود و این کار نُه بار تکرار می‌گردد که هر آتش خالص‌تر از آتش قبلی است و آتش نهایی کاملا خالص در نظر گرفته می‌شود .
در واقع برای پارسی‌ها روند خالص‌سازی بیشتر از خود آتش مورد احترام است و آتش نهم به تنهایی شایسته‌ی به‌کارگیری در آتشکده‌ها است. به همین دلیل پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک راهنمای دین زرتشتی است. هدف آنها خالص ساختن افکار، گفتار و کردارشان است.
اینجا بحث در مورد دین زرتشتی نیست، اما من تنها مواردی را یادآوری کردم تا نشان دهم که چرا زرتشتی‌ها آلوده کردن عناصر را دوست ندارند. نور شکلی از روح نیکی و تاریکی، نماد روح شر است؛ اهورامزدا به زرتشت گفته: نور من در پس هر روشنایی نهفته است. این یکی از دلایلی است که زرتشتیان آتش را در خانه و آتشگاه نگه می‌دارند؛ به همین علت است که در فضایی باز برای دستیابی به پاک‌‌ترین نور رو به خورشید می‌کنند که با آن خداوند نفوذ بیکرانش را بر زمین جاری و آفرینشش را جاودانه می‌سازد. زرتشت گفته است دستورهای زیر را فرشتگان نگهبان حیوانات و عناصر به او الهام کرده‌اند :
1. بهمن مقدس (وهومن) گفت: از گله و رمه‌های من مراقبت کن. آه، ای مرد خدا! من این پیام را از پروردگار دریافت نمودم و آن را به تو می‌سپارم. نگذار حیوانات کم‌سن یا آنها که هنوز مفید هستند، کشته شوند.
2. اردیبهشت (اشا وهیشتا) درخشان گفت: ای خدمتگزار والامقام! از سوی من با شاهنشاه گشتاسب سخن بگو؛ بگو من تمام آتش‌ها را به تو سپرده‌ام. به موبدان، دستورها و هیربدان دستور بده تا از آنها نگهداری کنند و آنها را در آب یا زمین خاموش نکنند؛ در هر شهر، آتشکده‌ای به پا کنید و به افتخار این عنصر، جشن‌هایی را که به آنها امر شده‌اید، به پا دارید. بنای آتش از جانب خداست و چه چیزی زیباتر از این عنصر است؟ عنصری که تنها به چوب و باد وزان نیاز دارد. اجازه دهید پیر و جوان این کار را بکنند و باید صدای نیایش ایشان شنیده شود. من آن را به تو می‌دهم، همان‌گونه که آن را از پروردگار دریافت کردم. آنان که دستورها را اجرا نکنند، به دوزخ محکوم‌اند.
3. سپس شهریور (خشترا ویریا) سخن گفت: ای تو، مرد نژاده! زمانی که روی زمین هستی، سخن مرا به مردم بگو. دارندگان نیزه، شمشیر، خنجر و گرز را فرمان ده تا هر سال تمیزشان کنند؛ زیرا آنان که اعمال بد را برمی‌گزینند، محکوم به شکست هستند. به آنان فرمان ده تا هیچ‌گاه به افراد نابکار و دشمن اعتماد نکنند.
4. سپندارمز (سپنتا- آرماییتی) گفت: تو که موهبتی برای بشریت هستی، خاک را از خون، آلودگی و مردار حفظ کن؛ چنین چیزهایی را به یک زمین سترون ببر، جایی‌که انسان یا راه آبی وجود ندارد. میوه‌های فراوان، باید تشویق کارگر را در پی داشته باشد و بهترین پادشاه کسی است که زمین را بارآورتر کند، این را از سوی من به مردم بگو.
5. فرشته خرداد (هوروتات) گفت: ای زرتشت! من آب در حال جریان، ‌آب راکد و آب رودخانه را که از دوردست‌ها و کوه‌ها می‌آید و آب باران و چشمه‌ها را به تو می‌سپارم. به انسان‌ها بیاموز که آب به تمام موجودات زندگی بخشیده و همه جا را سبز می‌کند. اجازه ندهید هیچ چیز مرده یا ناپاکی، آن را بیالاید؛ تا خوراک شما که در آب خالص می‌پزد، سالم باشد. پس دستور پروردگار را اجرا کنید.
6. پس از خرداد، امرداد (امرتات) گفت: ای زرتشت! به مردم دستور بده هیچ گیاه درختی را در زمین نابود نکنند و یا مگر به وقتش، میوه‌ی آن را نچینند؛ زیرا اینها کمک و برکت برای مردم و حیوان است.
همچنین زرتشت باید در هر مکان، موبدی را بگمارد تا متن مقدس یا اوستا را بخواند و دستور دهد که عناصر خالص بمانند. اینها قوانین اصلی دین زرتشت هستند. آموزه‌های ارائه شده در اوستای زند ، اخلاقی و عالی بوده و مایه‌ی بهبود پیشه و هنر می‌باشند؛ عقاید اصلی زرتشت، خالص و آسمانی هستند. در علم بهداشت، آموزش‌ها با هیچ کدام از آموزه‌های ادیان دیگر برابری نمی‌کند.
در هر روستای زرتشتی پیرامون یزد، یک آدریان که آتشکده‌ای کوچک برای نیایش است، قرار دارد.
در 24 کیلومتری جنوب غرب یزد، شهر تفت قرار دارد که پر از زرتشتی است. در اینجا گنبدی قدیمی از یک آتشکده وجود دارد؛ این آتشکده خالی است و درهای آن از بین رفته است، اما بام و دیوارهایش هنوز کاشی‌های پر گل و نقاشی‌های دیواری و لعابکاری دارد. در نزدیکی این آتشکده ویرانه‌های زیارتگاهی وجود دارد که شاه نعمت‌الله پیش از رفتنش به ماهان ساخته است. در همین حوالی، سنگ قبرهای زیبایی از مرمر یزد وجود دارد.
بناهای زرتشتی یزد و اطراف آن به این ترتیب هستند:
1. یتیم‌خانه و مدرسه‌ی آقای پی. دی. مارکر؛
2. مدرسه دخترانه‌ی مارکر؛
3. مدرسه‌ی صنعتی جهانگیر که دانشجویان آن، انواع صنایع را فرا می‌گیرند؛
4. مدرسه‌ی دخترانه خرمشاه؛
5. مرکز پزشکی راتان تاتا و داروخانه بای دینبای دِسایی.

برای ادامه، به کتاب مراجعه کنید.

کتاب‌های مرتبط

راهنمای سفر به ایران

350,000 تومان
وزن 0.5 کیلوگرم
نام مولف

رستم خارگات

نام مترجم

حمید رضا پور برات ابو زید آبادی, سارا سادات مکیان

شابک

9789642827541

تعداد صفحه

558

سال انتشار

1403

قطع کتاب

وزیری

نوبت چاپ

اول

نوع جلد

شومیز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *