بریده‌های کتاب

رستاخیز جهانی‌ شدن، اکنون؟

طبق آمار کتابخانه‌ی کنگره ملی آمریکا، ما در دریایی از تألیفات مختلف در مورد جهانی‌شدن غرق هستیم. بین سال‌های 2000 تا 2004، بالغ بر 5 هزار جلد کتاب درزمینه‌ی جهانی‌شدن انتشار یافت، در حالی‌که کتاب‌هایی با این مضمون در دهه‌ی 90، کم‌تر از 500 جلد بوده است. درواقع، از اواسط دهه‌ی 90 تا سال 2003، نرخ افزایش کتاب‌هایی با عناوین مرتبط با جهانی‌شدن (بیش از 2 برابر در هر 18 ماه) از کتاب‌های تألیف‌شده درباره‌ی قانون مشهور مور، نیز بیش‌تر بوده است!
این حجم تألیفات نشان‌دهنده‌ی همه‌ی ویژگی‌هایی است که محققان برای مفهوم رستاخیز جهانی‌شدن ذکر می‌کنند: دیدگاهی احساسی که به‌جای استفاده از تعقل، بر پیشگویی، تصویرسازی نمادین (همه چیز را نشانه و نماد چیزی دیدن)، آفرینش انسان‌هایی با علایق جدید و فراتر از همه، شلوغ‌کاری کردن و جلب توجه افراد به پدیده‌ی جهانی شدن، تکیه دارد. دیدگاه همواربودن و یکسانی کره‌ی زمین از مفاهیم رستاخیز جهانی‌شدن سرچشمه می‌گیرد و موضوع اصلی این کتاب‌هاست. چنان این باور برای مردم جا افتاده است که در مصاحبه‌ی تلویزیونی که به‌تازگی داشتم، اولین سؤالی که به‌صورت جدی از من پرسیده شد، این بود که چرا همچنان اعتقاد دارم کره‌ی زمین گرد است!
اما دیدگاه‌های دیگری نیزدرمورد جهانی‌شدن مطرح شده‌اند که عبارت هستند از: مرگ فاصله‌ها، پایان تاریخ یا دیدگاه موردعلاقه‌ی لویت، یعنی هم‌گرایی سلیقه‌ها. بعضی از نویسندگان اعتقاد دارند که دیدگاه رستاخیزی برای گریز از شکاف‌های قبیله‌ای باستانی که باعث جدایی انسان‌ها از یکدیگر شده بود، چیز خوبی است و فرصت تازه‌ای برای فروش محصولات یکسان به همه‌ی انسان‌های روی کره‌ی زمین فراهم می‌کند.
گروهی دیگر به جهانی‌شدن به‌عنوان یک عامل ناهنجار نگاه می‌کنند: جهانی‌شدن فرایندی است که باعث می‌شود همه‌ی آدم‌ها، غذاهای فست‌فودی مشابهی بخورند. اما با این همه آنها فرض می‌کنند (یا حداقل پیش‌بینی می‌کنند) که بین‌المللی شدن به مراحل پایانی سیر تکامل خود رسیده است.
این موضوع، همان چیزی است که من به‌شدت و قاطعانه مخالف آن هستم. اما مخالفت من بیش‌تر براساس داده‌ها و مستنداتی است که وجود ندارند، نه باورهای شخصی. اکثر فعالیت‌های اقتصادی که یا در داخل و یا فرامرزی اجرا می‌شوند، همچنان در کشور مبدأ متمرکز شده‌اند.
برای مثال، از خودتان بپرسید که نسبت کل جریان‌های سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی چند درصد از سرمایه‌ی ثابت ناخالص جهانی را تشکیل می‌دهد (به عبارت دیگر، از تمامی سرمایه‌گذاری‌های خارجی در سرتاسر جهان، شرکت‌ها چه مقدار از آن را در خارج از کشور خود سرمایه‌گذاری کرده‌اند؟). به احتمال زیاد اصطلاح سرمایه‌گذاری هیچ حد و مرزی نمی‌شناسد به گوشتان خورده است؛ اما واقعیت آن است که طبق داده‌های موجود، نسبت سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به سرمایه‌ی ثابت، در سه سال (2005-2003) کم‌تر از 10 درصد بوده است. به عبارت دیگر، در سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به ازای هر دلاری که سرمایه‌گذاری می‌شود کم‌تر از یک سکه‌ی ده‌سِنتی (یک دهم دلار) توسط یک شرکت خارجی در یک کشور خارجی سرمایه‌گذاری می‌شود و اگر حتی بپذیریم که بخش بیش‌تر سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی شامل ادغام و تملیک شرکت‌هاست و این نوعی سرمایه‌گذاری است که واقعاً هزینه‌های اضافی تولید نمی‌کند، این نسبت از یک سنت هم کم‌تر خواهد بود. اگرچه موج‌های ادغام و تملک شرکت‌ها می‌تواند این نسبت را به بالاتر از 10 درصد برساند، نسبت مذکور هرگز به 20 درصد نخواهد رسید.
سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی تنها مثالی نیست که این موضوع را نشان می‌دهد. شکل
1-1 داده‌هایی در مورد فرایند بین‌المللی شدن را در 10 بُعد به‌طور خلاصه نشان داده است. همان‌طور که در شکل مشاهده می‌کنید، سطوح بین‌المللی شدن در امتداد ابعاد مذکور، همگی در حدود 10 تا 100 درصد است. بزرگ‌ترین استثنا در این شکل، نرخ تجارت نسبت به تولید ناخالص داخلی است که در پایین شکل نشان داده شده است و احتمالاً به‌دلیل محاسبه‌ی چندبارۀ تجارت بین کشورها به این رقم رسیده است. بنابراین، اگر قرار باشد در مورد سطح بین‌المللی شدن فعالیتی که درباره‌ی آن هیچ اطلاع خاصی ندارم، عددی را حدس بزنم، این عدد به 10 درصد بسیار نزدیک‌تر است تا 100 درصد! که می‌توان آن را فرضیه‌ی 10 درصد نامید.

رستاخیز جهانی شدن اکنون

با وجود پیش‌فرض 10درصدی، بهتر است به‌جای یک‌دهم جهانی‌شدن درمورد نیمه‌جهانی شدن بحث شود. دلیل نخست، این است که فرضیه‌ی 10 درصد، یک اصل قطعی جهانی نیست: در بهترین حالت پیش‌بینی می‌شود که ظرف چند دهه‌ی آینده، سیر بین‌المللی شدن در میان دسته‌های موجود در شکل 1-1 آرام‌آرام رشد کند. دوم این‌که، اگر سطح بین‌المللی شدن در میان موارد فوق، رشد بیش‌تری داشته باشد، احتمالاً فعالیت‌های اقتصادی، در میان سایر موارد شکل 1-1، سهم بیش‌تری را به خود اختصاص می‌دهد که از سهم فعلی آن در کل فعالیت اقتصادی بیش‌تر خواهد بود. سوم این‌که، اگر کسب‌و‌کارها به‌صورت گسترده وارد فضای بین‌المللی شوند، منافعی فراتر از سطوح عمومی بین‌المللی شدن به‌دست می‌آورند؛ چرا که در مقایسه با کانال‌های دیگر برای ایجاد هماهنگی و سازمان‌دهی فرامرزی، هر سطح کسب‌و‌کاری مزایا و معایب مشخصی دارد. آمارها نشان می‌دهد بزرگ‌ترین شرکت‌ها به‌طور قابل‌ملاحظه‌ای بیش از 10 درصد بین‌المللی شده‌اند: به‌عنوان مثال، به‌طور میانگین، نیمی از فروش، دارایی‌ها و کارکنان 100 شرکت از بزرگ‌ترین شرکت‌های غیرمالی، در خارج از کشور هستند و بسیاری از شرکت‌های کوچک‌تر تمایل دارند تا سطح فعالیت‌های بین‌المللی خود را افزایش دهند.
با توجه به اطلاعات و داده‌های ترکیبی (شکل 1-1) و داده‌های مربوط به یکپارچگی بازار فرامرزی باید به این نکته اشاره کرد که نمی‌توان مسائل فرامرزی را نادیده گرفت و بهتر است که از دیدگاه نیمه‌جهانی شدن به آنها پرداخت. از این منظر، شگفت‌آورترین جنبه‌ی رستاخیز جهانی‌شدن، میزان مبالغه‌های صورت‌گرفته در آن است.

رستاخیزجهانی‌شدن در آینده‌ی نزدیک؟
پاسخ واضحی در رابطه با رستاخیز جهانی‌شدن وجود دارد. ادعا این است که، حتی اگر جهان امروز کاملاً مشابه نیست، در آینده این چنین خواهد بود.
به‌منظور تحلیل چنین ادعایی باید به‌جای توجه به سطوح یکپارچگی در یک نقطه از زمان، به روند آن بنگریم. نتیجه بسیار جالب است. سال‌ها پیش، یکپارچه‌سازی در چند بعد به بالاترین حد خود رسیده بود. به‌عنوان مثال، محاسبات اولیه نشان می‌دهند کسری از جمعیت جهان که به‌صورت بین‌المللی در گذشته مهاجرت کردند -سال 1900 اوج مهاجرت به حساب می‌آید (عصر مهاجرت) - از مهاجران در سال 2005 بیش‌تر بوده‌ است.
در ابعاد دیگر نیز سوابقی وجود دارد. اما این موضوع تنها در سال‌های اخیر و پس از دوره‌های طولانی رکود وکسادی اقتصادی اتفاق افتاده است. به‌عنوان مثال، اگرچه تا قبل از جنگ جهانی اول، میزان سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به عنوان نسبتی از نرخ تولید ناخالص داخلی به اوج خود رسید، این میزان تا دهه‌ی 1990 هرگز به سطح قبلی خود برنگشت. در حقیقت، بعضی از اقتصاددانان استدلال کردند که قابل‌توجه‌ترین تحولات رخ‌داده در طول چند قرن گذشته، کاهش سطح بین‌المللی شدن در جریان بین 2 جنگ جهانی بوده است و سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی به‌طور ویژه و برجسته این روند را نشان می‌دهد.
البته پیش از جنگ جهانی اول، این یکپارچگی رخ داده بود و در زمان نسبتاً کوتاهی پس از جنگ جهانی دوم نیز دوباره آن یکپارچگی دیده شد و حتی از سطح قبلی، پیشی گرفت. تجارت بین‌المللی در ارتباط با تولید ناخالص داخلی، نمونه‌ای مناسب در این زمینه است: در جریان دهه‌ی 60 میلادی میزان آن افزایش یافت و در سال 1979 برای نخستین بار به 20 درصد رسید و تقریباً بعد از 25 سال به 27 درصد افزایش یافت. براساس پیش‌بینی‌ها نسبت تجارت به تولید ناخالص داخلی تا سال 2030 کم‌تر از 35 درصد رشد خواهد کرد. با آن‌که این درصد افزایش، بی‌سابقه خواهد بود اما این آن چیزی نیست که رستاخیز جهانی‌شدن از ان حرف می‌زند.
بهتر است چنین پیش‌بینی‌هایی را با درنظرگرفتن نیروهایی که در پشت این روندها وجود دارند، تکمیل کرد. دو نیروی پیش‌برندۀ یکپارچگی فرامرزی را در نظر بگیرید که در دیدگاه رستاخیز جهانی‌شدن بسیار مورد تأکید قرار گرفته‌اند:
● پیشرفت‌های تکنولوژیکی، به‌خصوص درزمینه‌ی فناوری ارتباطات؛
● تغییرات سیاسی که بسیاری از کشورهای جهان را درگیر اقتصاد جهانی کرده است.
سؤال اصلی در این زمینه این است که: آیا واقعاً این دو نیرو در آینده‌ی نزدیک ما را به جهانی یکپارچه می‌رسانند؟ برای ادامه، به کتاب مراجعه کنید.

کتاب‌های مرتبط

نیمه جهانی شدن و بازتعریف استراتژی‌های جهانی

200,000 تومان
نام مولف

پانکاج گماوات

نام مترجم

دکتر محمد رضا کریمی علویجه

شابک

9786007127957

تعداد صفحه

332

سال انتشار

1396

نوبت چاپ

اول

قطع کتاب

وزیری

نوع جلد

شومیز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *