یکی از خصیصههای بنیادینِ انسان، نیازمند بودن و بر همین اساس، مصرفکننده بودن اوست. این موجود برای تداوم حیات خویش، نیازمند مصرف کالاها و خدماتی است که نیازهای اولیهٔ او را برآورده سازد؛ بنابراین، نیاز و مصرف، همراهان همیشگی انسانها، در طول تاریخ بشر، بودهاند. اما امروزه مصرف و نیاز از هم فاصله گرفتهاند و شکافی بین آنها به وجود آمده است، بهنحویکه دیگر مصرف انسانی مطابق با نیازهای انسانی نیست. جامعهٔ مصرفی عنوانی در توصیف جامعهٔ غربی، پس از جنگ جهانی دوم، بود. درواقع، وقتی از فرهنگ مصرفی سخن گفته میشود، به آن معنی است که در جوامع مدرن، مصرف تا آن جا مهم شده است که میتوان آن را تعیینکنندهٔ هویتها، نهادها و ارزشها قلمداد کرد. مصرفگرایی، افزون بر عوامل و اثرات اقتصادی، اثرات روانی و اجتماعی نیز دارد که لازم است بررسی شود و در برنامهریزیها، مورد توجه قرار گیرد. لذا در حوزهٔ گردشگری، یوری، در طول دههٔ 1990، بهدنبال ترسیم جامعهشناسی مصرف، در ارتباط با خرید، کاربرد و اهمیت متفاوت سمبولیک اشیای مادی بود، اما بهطور خاص، بررسی وی درخصوص مصرف گردشگری، از اهمیت بیشتری برخوردار بود. این مورد، بخشی از مجموعهٔ گستردهتر مطالعاتی است که نشان میدهد زندگی افراد، نهتنها باتوجهبه حرفههای آنها و ماهیت تولید، بلکه حتی مهمتر از آن، از طریق کالاها و خدماتی که مصرف میکنند، شکل میگیرد. براساس نظر برخی از مفسران، فرایندهایی که مصرفکننده خلق میکند و همچنین اهداف وی، از مهمترین اِلمانهای جوامع توسعهیافتهاند. مککراکن استدلال میکند که در چنین جوامعی، مصرف، پدیدهای فرهنگی است و این جوامع، بدون اشیا و کالاهای مصرفکننده، ابزارهای کلیدی برای تولیدِ دوباره، عرضه و دستکاری فرهنگ خود را از دست خواهند داد. همچنین لی (1993) این استدلال را فراتر میبرد و بیان میکند که کالاهای مصرفی، شکل مجذوبکنندهای را به خود میگیرند. پیشران چنین دیدگاههایی این است که مصرف، معیار و محکی مهم، برای شناسایی افراد ازنظر جایگاهِ اقتصادی و فرهنگی است.
همچنین مایلز (1998) در کتاب خود، اهمیت مصرف تودهای، بهعنوان یک چارچوب تجربی مهم، را نشان میدهد که به کمک آن، افراد و جوامع با جهان مادی ارتباط برقرار میکنند. همینطور اکثر کتابهای اخیر، درمورد مصرف و هویت، دیدگاه سنتی به خرید را، بهعنوان یک عمل ساده و مستقیم، رد، و در عوض استدلال میکنند که مصرف فرایندی اجتماعی است که از طریق آن، مردم، با روشهای پیچیده، به خود هویت میبخشند. در درون پارادایمِ جامعهشناسی مصرف، مایلز (1998) توجهها را بهسمت برخی عوامل مؤثر و کلیدی جلب کرده است، ازجمله نوشتههای ساندرز و بوردیو، که میتوانند به روشن ساختن برخی جوانب مصرف گردشگری کمک کنند. برای مثال، ساندرز (1981) بر اهمیت دسترسی به مصرف، بهجای دسته (یا طبقه) یا رابطه با ابزار تولید، تأکید کرده است. اگرچه، اثر ساندرز، بهخاطر وجود عیب و نقصهایی، مورد انتقاد قرار گرفته است، اما تقسیمبندی اولیهای در بین جوامع ارائه کرده و آنها را در دو گروه قرار داده است؛ جوامعی که به جوانب مختلف مصرف دسترسی دارند و آنهایی که دسترسی ندارند. این امر مسئلهای مهم در مطالعات گردشگری است که البته، نسبتاً نادیده گرفته شده است. تأثیر مستقیمتر بر روی پژوهشهای گردشگری، در اثر بوردیو (1984) قرار دارد، او بر اهمیت اجتماعی مصرف تأکید کرده است. درواقع بوردیو مصرف را، با طبقات اجتماعی، پیوند میزند. مفهوم طبقه نزد بوردیو برگرفته از تأکید مارکس بر تعیین اقتصادی طبقه و همچنین تأکید ماکس وبر بر بُعد نمادین و فرهنگی آن است. وی طبقه را «مجموعهای از کنشگران میداند که پایگاههای یکسانی را اشغال میکنند، در شرایط یکسانی قرار دارند و محتمل است که تمایلات و علایق یکسانی نیز داشته باشند و به همین دلیل است که اَعمال مشابهی انجام میدهند و مواضع مشابهی اتخاذ میکنند». درزمینهٔ مصرفِ گردشگری، میتوان چنین بحث کرد که گردشگران زمانی انگیزش پیدا میکنند که الگوی جدید از ترجیحات و خواستهها، با در نظر گرفتن تفاوت طبقاتی خود، ایجاد کنند. سطوح مختلف مصرفکنندگان بهدنبال اتخاذ مزیتِ سرمایهٔ نمادین هستند؛ باید گفت که بوردیو، برای بسط مفهوم سرمایهٔ نمادین، از مفاهیم کاریزماتیک و مشروعیت وبر کمک میگیرد؛ بوردیو، سرمایهای را نمادین میداند که از حیثیت فرد، سرچشمه میگیرد؛ مجموعه ابزارهای نمادینی چون: پرستیژ، احترام، قابلیتهای فردی در رفتارها و شکوه و فرهمندی را به فرد عطا میکند. با این رویکرد، مفاهیم «سرمایهٔ فرهنگی و نمادین» در گردشگری مهم هستند. بوردیو معتقد است که چنین سرمایهای، نقشی محوری در ساخت سبکهای زندگی ایفا میکند. در گردشگری، بحث بر سر این مسئله است که اشکال جدید مصرف گردشگری را میتوان با دستهها یا طبقههایی به نام «طبقهٔ میانی جدید» شناسایی نمود.
دیدگاه نهایی و شاید مهمترین دیدگاه درمورد مصرف گردشگری، تلاش برای توسعهٔ نظریهای است که بین تغییر اجتماعی و مصرف، ارتباط ایجاد کند. این امر تغییر از شکل قدیمیترِ مصرف (فوردیسم به مدرنیستی) به اشکال جدید (پسافوردیستی به پسامدرنیستی) را فرض میکند و همانطورکه گفتیم تأکید مطالعات گردشگری بر شناسایی این اشکال جدید بوده است. یوری (1995) بحث میکند که در سطح گستردهتر، زمانی که گردشگری، بهعنوان شکلی از مصرف، بر بیشتر تجربههای فرهنگی و اجتماعی معاصر مسلط شده و آن را سازماندهی میکند، سرمایههایی که بهطور نامتناسبی برنامهریزی میشوند، مانع بزرگی در تخصصی شدن خدمات این صنعت به حساب میآیند. گسترش این دیدگاه با چیزی مواجه میشود که یوری (1995) آن را «سرانجامِ گردشگری» مینامد. وی موقعیتی را توصیف میکند که در آن مردم برای مدت زمان طولانی، گردشگر میشوند. یقیناً، در بسیاری از جوامع پسامدرن، شواهدی دال بر این وجود دارد که گردشگری و دیگرِ اشکال مصرف، بهطور فزایندهای، درحال محو شدن هستند. مسائل پیرامونِ مصرف گردشگری، به این دلیل که بسیاری از چارچوبهای مفهومی آن آزموده نشده و به محک آزمون تجربی گذاشته نشده است، مورد اختلاف و پیچیدهاند. به نظر میرسد دو حوزهٔ اصلی برای بحث وجود دارد: اولی، الگوهای درحال تغییر مصرف گردشگری، یا آنچه میتوان دیالکتیک فوردیستی/ پسافوردیستی نامید و دومی اَشکال به اصطلاح جدید مصرف گردشگری.
کتابهای مرتبط
مکانها و فضاهای گردشگری
180,000 تومانوزن | 0.7 کیلوگرم |
---|---|
نام مولف |
الن ام. ویلیامز, گرت شاو |
نام مترجم |
سونیا ازهری, محمد علیزاده, محمدرضا ربیعی مندجین |
شابک |
9786227239096 |
تعداد صفحه |
230 |
سال انتشار |
1399 |
نوبت چاپ |
اول |
قطع کتاب |
وزیری |
نوع جلد |
شومیز |