بریده‌های کتاب

تضادهای گردشگری جایگزین

تضادهای گردشگری جایگزین

منطق دیالکتیک فرض می‌کند که افزایش آگاهی از تناقضات موجود در یک تز، و نبودِ راه‌حل در آن تز منجر به شکل‌گیری یک آنتی‌تز می‌شود. در بحث پرچالش گردشگری انبوه، این آنتی‌تز در دهه 1960 شکل گرفت. پس از یک دهه نقدهای نگران‌کننده، بحث گردشگری جایگزین مطرح شد.

صفت «جایگزین» در عبارت «گردشگری جایگزین» درحقیقت منعکس‌کننده نگرانی‏ها درباره گردشگری انبوه است. مباحث اولیه گردشگری جایگزین بیشتر متمرکز بر انواع خاصی نظیر گردشگری به‌همراه اقامت در خانه ساکنان محلی و گردشگری دهکده‌های فرهنگی بود و بعدها در کارهای افرادی چون باتلر (1990)، ورینگ (2001) و ویور (1991) به‌صورت دوگانه انواع «گردشگری جایگزین ایده‌آل» و انواع «گردشگری انبوه ایده‌آل» ادامه یافت.

بنابراین، درحالی‌که کارهای اولیه در حوزه گردشگری جایگزین، کوچک‏مقیاس، تحت کنترل محلی، کاملاً براساس ضوابط و قوانین، اصیل و اختصاصی و متمرکز بر گردشگران برون‌گرا محسوب می‌شدند، دیگری در مقیاس بزرگ، با کنترل از خارج، بدون ضابطه و قانون، تصنعی و متمرکز بر گردشگران درون‌گرا بود. با این حال، این نویسندگان بیش از این بر دیالکتیک موجود میان تز و آنتی‌تز تمرکز نکرده‌اند.

Tourism

چهار تناقض

می‌توان استدلال کرد که تفسیر گردشگری جایگزین به‌عنوان یک آنتی‌تز مناسب برای گردشگری انبوه از طریق چند تناقض آشکار در این نوع گردشگری، نقض می‌شود. چهار مورد از این تناقضات را ویور (2014) شناسایی کرده است. اولین تناقض انتظارات غیرواقعی در گردشگری جایگزین است. با توجه به منطق ضمنی مدافعان، آنها این نوع گردشگری را نقطه مقابل گردشگری مخرب و ویران‌کننده انبوه می‌دانند و گردشگری جایگزین را سودمند و خیرخواه مقصد و سازگار با نیازهای آن به شمار می‌آورند.

نه‌تنها این انتظارات بزرگ در بیشتر مقصدها تحقق نیافتند، بلکه با تأثیرات منفی متعدد، معکوس نیز شدند. بررسی موشکافانه ادبیات تجربی درزمینه گردشگری جایگزین مشخص می‌کند که انواع مختلف این نوع از گردشگری نظیر گردشگری جامعه‌محور، طبیعت‏گردی و گردشگری داوطلبانه با انتقاداتی مواجه است؛ ازجمله ایجاد مزاحمت و دخالت اجتماعی و زیست‌محیطی، غلبه نخبگان بر بخش عرضه و تقاضا، انگیزه‌های خودخواهانه گردشگران، وابستگی به تسهیل‌کنندگان خارجی، درگیری و رقابت در میان بومیان جوامع محلی، و تشخیص ندادن نیازها و ترجیحات واقعی ساکنان بومی. مسئله اساسی و بنیادی در گردشگری جایگزین این است که درواقع کارکرد این نوع گردشگری در مقیاس کوچک برای تحریک سطح توسعه‌ موردنظر در کشورهای نوظهور در عرصه اقتصادی و ساکنان محلی است.

دومین تناقض مطرح‌شده آن است که گردشگری جایگزین همان گردشگری انبوه اما در شکل و شمایلی متفاوت است. پارادوکس رشد موفقیت به این مهم اشاره دارد که مصرف‌کنندگان راضی از محصولات گردشگری جایگزین (در تضاد با موقعیت گردشگری جایگزین این نوع گردشگران به‌صورت بدون ضابطه و ناخودآگاه در مرحله اکتشاف طیف باتلر قرار می‌گیرند) با تبلیغات کلامی یا تبلیغات در رسانه‌های جمعی و اجتماعی موجب افزایش و تحریک تقاضا برای این نوع گردشگری می‌شوند. مدیران مقصد نیز به‌جای اِعمال محدودیت‌ها یا بازارزدایی برای حفظ سطح تعادل و پایین نگاه داشتن تعداد گردشگران، بیشتر تمایل دارند تا با افزایش ظرفیت خود به تقاضای موجود پاسخ دهند و درنهایت با این دیدگاه به‌سمت گردشگری انبوه گام برمی‌دارند. سرانجام به نظر می‌رسد خروجی منطقی موفقیت گردشگری جایگزین، افزایش تقاضا و جریان‌های گردشگری باشد.

باید اذعان کرد حتی زمانی که تعادل و ظرفیت تحمل مقصد در گردشگری جایگزین رعایت شود، باز هم گردشگری جایگزین -به‌ویژه درزمینه حمل‌ونقل/ ترانزیت و تبادلات مالی- وابسته به تسهیلات گردشگری انبوه است و این تناقضی دیگر در این رویکرد از گردشگری است. واقعیت ناخوشایند برای طرف‌داران گردشگری جایگزین این است که این نوع گردشگری برای تبادلات خود به شرکت‌های بزرگ و مؤسسات مالی بزرگ وابسته است و برای دسترسی به مهمانخانه‌های کوچک باید از شرکت‏های بزرگ و جهانی استفاده کند. بر این اساس، ویور (2014) گردشگری جایگزین را این‌گونه توصیف می‌کند: «همان‌گونه که پرلیپر (2004) بیان می‌کند زمانی که از دید کلی به سیستم گردشگری نگاه می‌کنیم، گردشگری جایگزین تنها یک ضمیمه کاربردی برای گردشگری انبوه محسوب می‌شود.»

چهارمین تناقض در گردشگری جایگزین، بحث جایگزینی غیرمتقابل است که باز هم با مفهوم و تعریف گردشگری انبوه مرتبط است. ادعا می‌شود که گردشگری انبوه بدون به خطر انداختن هویت خود و به‌راحتی می‌تواند ویژگی‌های گردشگری جایگزین را اقتباس کند، اما این موضوع درمورد گردشگری جایگزین صادق نخواهد بود و این نوع گردشگری نمی‌تواند بدون تغییر ماهیت خود، ویژگی‌های گردشگری انبوه را درونی کند.

بنابراین، گردشگری جایگزین به‌سادگی می‌تواند تبدیل به گردشگری انبوه شود (برای مثال از طریق ساخت هتل‌های تفریحی بزرگ) اما گردشگری انبوه به‌آسانی تبدیل به گردشگری جایگزین نمی‌شود؛ زیرا زیرساخت‌ها و تسهیلات بزرگ‌مقیاس از قبل تأسیس شده‌اند.

این مسئله مهم است؛ زیرا همچنان که جعفری (2001) و لیو (2003) اظهار کرده‌اند، اکثر قریب‌به‌اتفاق کشورهایی که توسعه گردشگری داشته‌اند برپایه گردشگری انبوه این توسعه را به دست آورده‌اند و بر این اساس گردشگری جایگزین نمی‌تواند بیش از یک راه‌حل جزئی برای مشکلات گردشگری انبوه به حساب آید. بنابراین، برخلاف اصطلاح «دیدگاه انطباق و سازگاری» که جعفری برای اشاره به گردشگری جایگزین از آن استفاده کرده به نظر می‌رسد درواقع این مفهوم قابل انطباق با مقصدهایی که با گردشگری انبوه توسعه یافته‌اند، نیست.

گردشگری پایدار به‌عنوان سنتز اولیه

بحث گردشگری پایدار از اوایل دهه 1990 در راستای همسویی با مفهوم توسعه پایدار مطرح شد. یک دهه قبل‌تر از آن با انتشار گزارش برانتلند، مفهوم توسعه پایدار در محافل علمی به مقبولیت بالایی دست یافته بود. با نگاهی به نظام معنایی گردشگری جایگزین، که تکیه بر مفاهیم تعادلی گردشگری پایدار دارد، و گردشگری انبوه که حامی رشد اقتصادی در فرایند توسعه است می‌توان در ترکیب دیالکتیک این دو جریان توسعه روزنه امیدی مشاهده کرد.

در بحث‌های مطرح‌شده اخیر پیشنهاد شده ‌است که گردشگری جایگزین (به‌ویژه) و گردشگری انبوه برای دستیابی به توسعه پایدار و به تبع آن گردشگری پایدار، با هم متحد شده و بدین ترتیب هرکدام پلتفرم‌های خود را با این اتحاد تقویت کنند. مدافعان گردشگری جایگزین ادعا می‌کنند که اصالت گردشگری پایدار با تأکید بر منع تکرار مجدد مشکلات گردشگری انبوه و روی آوردن به مدل‌های جایگزین معرفی‌شده از سوی آنان (که البته دارای مزایایی نیز هست) نظیر گردشگری جامعه‌محور و همین‌طور گردشگری داوطلبانه محقق خواهد شد.

البته باید اذعان کرد که این مدل‏ها خود دچار بسیاری از مشکلات گردشگری انبوه هستند. در مقابل، طرف‌داران گردشگری انبوه که آن را شکل پایدار گردشگری می‌دانند، عمدتاً بسیاری از چالش‌های (مدافعان) گردشگری جایگزین را رد کرده یا نادیده می‌گیرند. چنین گفتمان پر از تنشی منجر به انتقاد از مفهوم توسعه پایدار به‌عنوان یک مفهوم گنگ و پر از تناقض می‌شود. در عمل این موضوع نشان‌دهنده گفتمان قطبی‌شده‌ای است که تناقض‌های مطرح‌شده قبلی را انکار می‌کند یا به‌سان یک توکنیسم می‌ماند که به تلاش ظاهری برای اجرای توسعه پایدار اشاره دارد.

به تعبیر باتلر (1990)، شاید اجماع کلی بر سر گردشگری پایدار (و نه‌فقط گردشگری جایگزین) چیزی شبیه اسب تروا باشد و نتوان آن را به‌درستی نسل جدید در تفکر گردشگری دانست که با تأثیرات منفی کمتر همراه است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *