بریده‌های کتاب

واکنش اجتماع محلی میزبان به توسعۀ گردشگری روستایی

واکنش اجتماع محلی میزبان به توسعۀ گردشگری روستایی

ازآنجاکه موفقیت گردشگری به‌صورت چشمگیری به حسن نیت اجتماع محلی میزبان بستگی دارد، حمایت اجتماع محلی برای توسعه و عملکرد موفقیت‌آمیز و پایدار گردشگری، امری ضروری است. پالسیفر وروسنو (1979) در کار خود، با نام گردشگری خوب، بد، و زشت، نیاز به مشارکت عمومی در توسعه و مدیریت مقصدهای گردشگری را مطرح کردند. به این ترتیب، ایدۀ مشارکت عمومی مطرح و با ایدۀ نظریۀ افراد ذی‌‌نفع ترکیب و در ادبیات مدیریت معرفی شد. بیشتر کارهای اولیه ‌درزمینۀ گردشگری، گروه‌های دارای نفع را به‌طور جداگانه (برای مثال ساکنان و بازدیدکنندگان) بررسی می‌کردند. به این ترتیب، موفقیت هر طرح گردشگری درخصوص برنامه‌ریزی و توسعۀ پایدار، بدون شناخت و حمایت از اجتماع محلی میزبان مورد تهدید قرار می‌گیرد؛ در حالی که موفقیت در این فعالیت به جاذبه‌ها و خدمات وابسته است. علاوه‌برآن، نیازمند میهمان‌نوازی و استقبال جامعۀ میزبان نیز هست. به‌طوری‌که عصبانیت، بی‌علاقگی و سوءظن جمعیت میزبان درنهایت به گردشگران منتقل خواهد شد و شاید منجر به عدم تمایل گردشگران به بازدید مکان‌هایی می‌شود که آنها احساس ناخوشایندی از آنجا دارند. به این ترتیب، درک واکنش محلی و عواملی که بر این طرز تفکر تأثیر می‌گذارند در دستیابی به هدف حمایت مطلوب از توسعۀ گردشگری امری ضروری است.
عواملی که بر نظرات جامعۀ میزبان دربارۀ گردشگری اثر می‌گذارد، اغلب اثرات اجتماعی، اقتصادی و محیطی توصیف شده‌اند که اثرات مثبت به عنوان منافع و اثرات منفی به عنوان هزینه در نظر گرفته می‌شوند. تحقیقات باتلر و دیگران حاکی از آن است که تأثیر گردشگری بر نگرش و گرایش جامعۀ میزبان، از اثرات مؤثر گردشگری است. به‌طورکلی نظریه‌پرداز‌ان و محققان معتقدند که رابطۀ معکوسی بین سطح توسعۀ گردشگری و معیارهای عینی و ذهنی اثرات اقتصادی، اجتماعی و محیطی در اجماع محلی میزبان وجود دارد. برای نمونه، نمتی (1990) معتقد است که گرایش ساکنان، مراحل استقبال، توسعه، رنجش، مقابله و تخریب را طی می‌کند. داکسی در مدل شاخص رنجش، معتقد است که همان‌گونه که تعداد گردشگران افرایش می‌یابد، اجتماع محلی میزبان مخالفت فزاینده‌ای را به گردشگران نشان می‌دهد و گرایش‌های ساکنان به‌صورت طیفی از مرحلۀ موافقت با استقبال به مرحلۀ مخالفت می‌رسد.
همچنین باتلر تأکید می‌کند که بافت فیزیکی و محیط اجتماعی ناحیه در آغاز چرخۀ حیات گردشگری، بدون تغییر خواهد بود، اما جریان توسعۀ گردشگری در نواحی مقصد، به نقطه‌ای از آستانۀ ظرفیت تحمل می‌رسد، که در آن نشانه‌هایی از آثار منفی بروز می‌کند. مارتین و یوسل (2001) از این ایده حمایت می‌کنند، که رابطۀ معکوسی بین توسعۀ مراحل چرخۀ حیات گردشگری و تأثیرات گردشگری بر جامعۀ میزبان وجود دارد. بدین‌ترتیب که در مراحل آغازین گردشگری، اجتماع محلی میزبان به‌خاطر مزایای اقتصادی اشتیاق فراوانی به گردشگران دارند، اما کاملاً طبیعی است که با بروز تغییرات نامطلوب در محیط زیست فیزیکی و نوع گردشگرانی که جذب می‌شوند، این احساس ‌‌‌می‌تواند به‌تدریج منفی و منفی‌تر ‌شود.
براساس شاخص آزردگی و رنجش داکسی، رابطۀ معکوسی بین سطح آزردگی اجتماع محلی میزبان با رشد تعداد گردشگران در طول زمان وجود دارد. البته وقتی میزان آزردگی کمتر می‌شود، تعداد گردشگران بیشتر و گرایشات ساکنان به گردشگران و گردشگری نیز مثبت‌تر می‌شود. در مدل داکسی، رابطۀ بین تعداد گردشگران و گرایشات ساکنان در یک مسیر واحد است (به‌صورت خطی - دارای تغییرات پی‌درپی از آغاز تا پایان). یانگ و دیگران (1999) تغییر مشابهی را در گرایش‌های ساکنان با توجه به شرایط فصلی خاطرنشان کردند، که ‌‌‌می‌تواند برای گسترش مدل داکسی ‌درزمینۀ احساس دلتنگی مفید باشد. گرچه این تغییر نیازمند تغییر عنوان مرحلۀ پایانی مدل داکسی، به «سطح ما قبل آخر» است، باید خاطرنشان کرد که مدل نظری نقطۀ پایانی ندارد، زیرا گرایش‌‌های جامعۀ میزبان با توجه به نوسان تعداد گردشگران، تغییر می‌کند، که اگر از این سطح بالاتر رود، هزینه‌های گردشگری بر منافع آن پیشی می‌گیرد. داکسی ایدۀ یانگ را ‌درزمینۀ سطوح اشباع پذیرفت و مدل ایریدکس را توسعه داد. مدل ایریدیکس اثر تجمعی توسعۀ گردشگری را بر روابط متقابل بین جامعۀ میزبان و بازدیدکنندگان بررسی می‌کند. این مدل نشان‌دهندۀ رابطۀ مستقیم بین سطح آزردگی جامعۀ محلی و سطوح توسعۀ گردشگری است. باتلر (1985) نیز یک مدل قوی برای تشخیص گرایشات جامعۀ میزبان به بازدیدکنندگان ارائه کرد، که در آن دو گروه از عوامل را که روابط میزبان/ بازدیدکننده را تحت تأثیر قرار می‌دهند، شناسایی کرد. یک دسته از عوامل مشخصات بازدیدکنندگان و دستۀ دیگر مشخصات مقصد است که ‌‌‌می‌تواند بر قابلیت هر مقصد برای جذب تعداد بازدیدکنندگان تأثیر بگذارد. مطالعات متعددی به بررسی گرایشات و ادراکات گروه‌های دارای نفع به‌منظور درک بهتر آنها پرداخته‌اند. هاردی و پیتون (2001) بر نیاز به مطالعاتی که گروه‌های دارای نفع را مورد توجه قرار می‌دهند و آنها را براساس علایق خود مقایسه می‌کنند، تأکید کردند.
یک راه‌حل، مشارکت افراد دارای نفع در فرایند برنامه‌ریزی است. برنامه‌ریزان گردشگری باید علایق افراد دارای نفع را قبل‌از پیگیری تلاش‌های توسعه مورد توجه قرار دهند. استفاده از دیدگاه‌های افراد دارای نفع ‌‌‌می‌تواند موجب توسعۀ دانش شود و تضادها را نیز در درازمدت کاهش دهد. دو زمینۀ متمایز فکری در ادبیات گردشگری با توجه به نظریۀ افراد دارای نفع وجود دارد. ایدۀ اول، ارتباط نزدیکی با ایدۀ کلاسیک مدیریت افراد دارای نفع دارد، که در آن مدیریت برنامۀ علایق افراد دارای نفع را در نظر می‌گیرد و سیاست‌ها و اقدامات را براساس قدرت و نفوذ افراد دارای نفع توسعه می‌دهد. ایدۀ دوم، تفکر مشترک است که طبق نظریۀ افراد ذی‌نفع در چند سال گذشته ظهور کرده است. این ایده براساس رویکرد هنجاری ‌درزمینۀ افراد دارای نفع است. همچنین براساس آن توجه به هر گروه دارای نفع باید بدون تقدم دیگران صورت گیرد. ‌به‌ویژه مشارکت و تشخیص افراد دارای نفع، قدم اصلی برای دستیابی به شراکت و همکاری با گردشگری است. در این رابطه، یوسکل (1999) اظهار داشت که برنامه‌ریزی مشارکتی ممکن است زمان‌بر و مشکل باشد. به‌هرحال مشارکت افراد دارای نفع ‌درزمینۀ گردشگری پایدار بسیار مهم است. گردشگری پایدار معطوف به ایدۀ مشارکت اجتماع محلی است. شارپلی و سوتگیت تأکید کردند که افراد دارای نفع باید نقش معماران و مهندسان توسعۀ پایدار را بیش‌از دریافت کنندگان صرف یک مدل توسعۀ پایدار در جهان داشته باشند.

کتاب‌های مرتبط

در آمدی بر گردشگری روستایی

75,000 تومان
وزن 0.5 کیلوگرم
نام مولف

مهدیه فخرالدین

شابک

9786227239744

تعداد صفحه

110

سال انتشار

1402

نوبت چاپ

اول

قطع کتاب

وزیری

نوع جلد

شومیز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *