بریده‌های کتاب

زنان روان‌ دردمند

زنان روان دردمند

چرا هیچ زنی متهم به روان‌دردمندی نیست؟

خبرنگاری یک‌بار این سؤال را از نویسندگان پرسید. ماجرایی که این خانم خبرنگار توانست چنین سؤالی را مطرح کند، ابهام عجیبی را در مسائل جنسیتی انعکاس داد: نقطه‌نظری که اکثراً باورش داشتند‌ این بود که تعداد نسبتاً بسیار کمی خانمِ روان‌دردمند در جامعه ‌یا حتی در زندان‌ها‌ وجود دارد و همین تعداد مشخص هم به‌شیوه‌ای کاملاً مختلف از آقایان همتایشان عمل می‌کنند.

زنان روان دردمند
این مطلب تعصبات جنسیتی را که در تشخیص این بیماری وجود دارد نشان می‌دهد. به این صورت که وقتی یک خانم و آقا، هرکدام یک‌سری خصیصه‌های شخصیتی مشخص از الگوی روان‌دردمندانه (خود‌بزرگ‌بینی، خود‌بینی، خود‌خواهی، مسئولیت‌گریزی، بهره‌کشی، فریبکاری، بی‌احساسی، سنگدلی و فقدان‌همدلی، پشیمانی و حس‌گناه) را بروز می‌دهند، یک روان‌پزشک در این شرایط، باتوجه‌به اینکه آن بیمار یک آقا باشد، برایش اختلال روان‌دردمندی یا ‌اختلال شخصیت ضد‌اجتماعی را تشخیص می‌دهد و اگر ‌بیمار یک خانم باشد، تشخیص دیگری‌ را که معمولاً اختلال نمایشی یا اختلال خودشیفتگی ا‌ست‌ صادر می‌کند.

در هر مورد، این تشخیص بالینی تحت‌تأثیر انتظاراتی ا‌ست که از رفتار یک روان‌دردمند می‌رود. به این صورت که روان‌پزشکان انتظار دارند یک روان‌دردمند، وحشی، سلطه‌گر و خشن باشد و از آنجایی که این ویژگی‌ها را نمی‌توان به خانم‌ها نسبت داد، پس اینطور نتیجه می‌گیرند که خانم‌ها نمی‌توانند روان‌دردمند باشند. اشتباه این روان‌پزشکان اینجاست که رفتار یک روان‌دردمند، خواه زن خواه مرد، مثل بیشتر مردم تحت‌تأثیر کلیشه‌های جنسیتی ا‌ست که در جامعه به آنها نسبت می‌دهند. یک ساختار شخصیتی مشخص و واحد، احتمالاً نمود اجتماعی و رفتاری مختلف (برای هر جنسیت به‌صورتی متفاوت) را به همراه دارد.

فرایند اجتماعی ‌شدن، در روانِ روان‌دردمندان (مرکز کنترل درونی که ما درمجموع به‌عنوان وجدان از آن یاد می‌کنیم) نمی‌تواند شکل بگیرد، چه برسد که بخواهد آنها را متوجه انتظارات اجتماعی کند که درمورد نقش‌های جنسیتی، از آنها به‌عنوان یک زن و یک مرد در جامعه مطرح است.

نسبت‌به بیشتر مردم، آنها بیشتر از این انتظارات به‌عنوان ابزاری برای بهره‌کشی از دیگران‌ به‌طور اثر‌بخش بهره می‌برند. به همین خاطر است که یک خانم روان‌دردمند می‌تواند از کلیشه‌هایی مثل ویژگی‌ خانمانه، صمیمی، مادرانه و کلیشه‌‌ای نقش جنسیتی وابسته برای خواسته‌هایش، از دیگران سوء‌استفاده کند. درست مثل یک مرد روان‌دردمند که می‌تواند از ویژگی اغراق‌شدۀ‌ مردانگی، قدرت ارعاب و خشونتش برای رسیدن به خواسته‌هایش بهره بگیرد.

خانم‌های روان‌دردمند به‌طور کار‌آمد از این انتظارات جامعه از رفتارهای زنانه، برای خواسته‌های خودشان استفاده می‌کنند‌ و اتفاقاً بیشتر از باقی خانم‌ها می‌توانند این کلیشه‌های جنسیتی سنتی را زیر پا بگذارند و از هنجارهای عرفی و قراردادی تعریف‌شده‌ فراتر بروند. این ویژگی مخصوصاً درمورد خانم‌های جنایتکار مصداق دارد؛ جایی که امتیاز روان‌دردمندی‌شان به حد همتایان جنس مخالفشان بالا می‌آید. تنوع و شدت جنایت‌هایی که توسط این خانم‌ها صورت می‌گیرد، درست به‌اندازۀ ظرفیتشان به انجام خشونت در‌عین‌خونسردی، دقیقاً مشابه همان جنایت‌هایی ا‌ست که توسط مردها انجام می‌شود.

کلیشه‌های نقش جنسیتی درمورد رفتار خانم‌ها، به‌سرعت درحال تغییر است. به این معنا که عامۀ مردم تنها زمانی یک واقعیت را درک می‌کنند که مدت‌زمانی از آن بگذرد و نویسندگان و رسانه‌های زیادی درموردش بنویسند. خانم‌های روان‌دردمند تا اینجا بیشتر در داستان‌ها و کتاب‌های جنایی مبتنی بر یک داستان واقعی و برنامه‌های تلویزیونی و فیلم‌ها نقش پررنگی داشته‌اند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *