بریده‌های کتاب

تکنیک همه چیز نیست، ولی نقش زیادی دارد

اغوا‌کننده است اگر بگوییم مصاحبه یک هنر و بازتابی است از شخصیت مصاحبه‌کننده که نمی‌توان آن را یاد داد. این خط فکری، به‌طور ضمنی می‌گوید که شما یا در انجام آن قابلیت دارید یا خیر. اما این تمام حقیقت نیست. پژوهشگران می‌توانند تکنیک‌ها (فنون) و مهارت‌های مصاحبه را یاد بگیرند. آن‌چه که در ادامه می‌آید، بحثی است درباره چنین مهارت‌هایی که آن‌ها را از تجربیات خودم و دیگران در حوزه مصاحبه فهمیده‌ام.

بیشتر گوش بده، کمتر حرف بزن

گوش دادن مهم‌ترین مهارت در مصاحبه است. سخت‌ترین کار برای بسیاری از مصاحبه‌کنندگان، ساکت ماندن و گوش دادنِ فعال است. بسیاری از کتاب‌های مربوط به مصاحبه، بر نوع سؤالاتی که مصاحبه‌کنندگان می‌پرسند تمرکز دارند، اما می‌خواهم این فصل را با صحبت کردن درباره سبکی از گوش دادن شروع کنم که مصاحبه‌کننده باید آن را انجام دهد.
مصاحبه‌کنندگان باید حداقل در سه سطح شنونده باشند. اول، باید به آن‌چه که مشارکت‌کننده [در هر لحظه] می‌گوید، گوش دهند. آن‌ها باید بر مفهوم تمرکز کنند تا مطمئن شوند که آن را درک می‌کنند و ارزیابی کنند که آیا آن‌چه را که می‌شوند همان‌قدر تفصیلی و کامل است که آن‌ها می‌خواهند یا خیر. آن‌ها باید به قدری تمرکز کنند که آن‌چه که مشارکت‌کننده می‌گوید را درونی (تثبیت) کنند. بعداً (در آینده)، سؤالات مصاحبه اغلب از این شنیدن نوع آخر، حاصل خواهد شد.
در سطح دوم، مصاحبه‌کنندگان باید به آن‌چه جورج اشتاینر (1978) صدای درونی می‌نامد و در مقابل یک صدای بیرونی و عمومی‌تر قرار دارد، گوش فرا دهند. یک صدای بیرونی یا عمومی همیشه بازتاب‌کننده نوعی آگاهی از مخاطب است. [با این حال] غیر حقیقی نیست؛ بلکه سنجیده است. صدایی است که مشارکت‌کننده در صورتی که با یک مخاطب در یک سالن 300 نفره صحبت کند، از آن استفاده می‌کند.
صدای بیرونی نوعی زبان دارد که مصاحبه‌کنندگان ممکن است به تدریج نسبت به آن حساس شوند. برای مثال، وقتی می‌شنوم که مشارکت‌کننده درباره مشکلاتی که با آن‌ها روبرو شده است به‌عنوان چالش یا درباره‌ی کارِ خود به‌عنوان یک ماجراجویی صحبت می‌کند، احساس می‌کنم که یک صدای عمومی را می‌شنوم و به دنبال یافتن راه‌هایی برای رسیدن به صدای درونی به جستجو می‌پردازم. چالش و ماجراجویی جنبه‌هایی مثبت از یک مشارکت‌کننده را بیان می‌کند که در تجربه‌ای سخت و سنگین گیر افتاده است اما هیچ تقلایی نمی‌کند. مجذوب/ شیفته کلمه دیگری است که توجه من را به خود جلب می‌کند. اغلب این کلمه را در مصاحبه‌های نمایش- گفتگو تلویزیونی می‌شنوم؛ معمولاً برای بیان نوعی علاقه به کار می‌رود، با این حال، ماهیت دقیق همان علاقه را نیز پوشش می‌دهد. وقتی می‌شنوم که یک مشارکت‌کننده از مجذوب شدن (شیفتگی) صحبت می‌کند از او توضیح می‌خواهم. وقتی به زبان مشارکت‌کننده به‌طور جدی توجه شود، بدون این‌که حالت تدافعی را در آن‌ها برانگیزد، مصاحبه‌کننده‌ها می‌توانند سطحی از تفکر را بپروراند که بیشتر، مشخصه‌ی صدای درونی است.
در سطح سوم، مصاحبه‌کننده‌ها (همانند معلمان خوب در یک کلاس درس) باید گوش بدهند و در همان حال، آگاهی خود را نسبت به فرآیند و مفهوم [گفتگو] حفظ کنند. آن‌ها باید در طول مصاحبه مواظب وقت باشند؛ باید اطلاع داشته باشند که چه بخش‌هایی را پوشش داده‌اند و باید به چه مواردی پرداخته شود. باید نسبت به سطح انرژی مشارکت‌کننده و تمام اشارات غیر زبانی او حساس باشند. باید به دقت گوش دهند تا بتوانند پیشرفت مصاحبه را تخمین بزنند و حواس‌شان به اشارات و راهنمایی‌ها باشد تا بتوانند هر جا که لازم بود، مصاحبه را به جلو پیش ببرند.
این نوع از گوش دادنِ فعال كه نیازمند [سطحی از] تمرکز و توجه کردن فراتر از آن ‌چیزی است که ما به‌طور معمول در زندگی روزانه خود به خرج می‌دهیم، این ضرورت را به میان می‌آورد که در بخش قابل توجهی از زمان، غریزه عادی خود برای صحبت کردن را کنار بگذاریم. به‌طور همزمان، مصاحبه‌کننده‌ها باید آماده باشند تا وقتی به اشارات هدایت‌کننده نیاز است، چیزی بگوید [تا طرف مقابل را به سَمت مطلوب هدایت کند].
برای تسهیل گوش دادن فعال، مصاحبه‌کننده می‌تواند علاوه بر ضبط مکالمات، یاداشت‌برداری هم انجام دهد. این یادداشت‌ها به مصاحبه‌کننده کمک می‌کند تا بر روی آن‌چه که مشارکت‌کننده می‌گوید تمرکز کند. همچنین، با فراهم آوردن این امکان که مصاحبه‌کننده بعداً بتواند درصورت وجود وقت، دوباره به آن موضوع برگردد، کمک می‌کند تا در صحبت‌های مشارکت‌کننده وقفه ایجاد نشود.
یک روش مناسب برای سنجیدن مهارت‌های گوش دادن، پیاده‌سازی فایل صوتی مصاحبه است. سؤالات مصاحبه‌کننده را با قرار دادن آن‌ها در پاراگراف‌های جدید از پاسخ‌های مشارکت‌کننده جدا کنید. طول نسبی پاراگراف‌های مشارکت‌کننده را با پاراگراف‌های مصاحبه‌کننده مقایسه کنید. اگر مصاحبه‌کننده به خوبی گوش بدهد، پاراگراف‌های او کوتاه خواهد بود و به ندرت پاراگراف‌های بلند‌ترِ پاسخ‌های مشارکت‌کننده را قطع می‌کند.
برای مثال، به رونوشت یک صفحه‌ای زیر توجه کنید. این بخش، از ابتدای مصاحبه شماره‌ دوم درباره‌ تجربه شغلی یک طراح ساختار برگرفته شده است.
مصاحبه‌کننده‌: ممکنه تا جایی که می‌تونید جزئیات تجربه‌ شغلی‌تون رو به‌عنوان یک طراح ساختار یا به‌عنوان یک دانش‌جوی تحصیلات تکمیلی که در حوزه طراحی ساختار فعالیت می‌کنه رو برای من بگید؟
مشارکت‌کننده: جزئیات طراحی ساختار... باشه.
مصاحبه‌کننده‌: تجربه فعلی‌تان
مشارکت‌کننده: بله...
مصاحبه‌کننده‌: به‌عنوان یک طراح ساختار.
مشارکت‌کننده: اووم.... چیزی مثلِ...... شاید منظورتون اینه که چند کاری که این اواخر انجام دادم چی بودن؟
مصاحبه‌کننده‌: نه، چیزی که الان انجام می‌دید، همانند یک دانش‌جو که الان، یا همون‌طور که گفتید پیش از این شغلی رو داشته که شما فعلاً مشغول به اون هستید.
مشارکت‌کننده: آها، خوب، من الان در حال حاضر یک شغل دارم. اوه، مسئله اینه که وقتی شما می‌گید در حال حاضر یا شاید در یک روز خاص، ممکنه که من یک کاری داشته باشم یا نداشته باشم؛ می‌دونید چیه، این کارها یک باره از آسمان به زمین می‌افته. شما واقعاً کاری نمی‌کنید (تجربه من برای پیدا کردن شغل این بوده) مهم نیست که چقدر تلاش کنید که یک شغل پیدا کنید، من هیچ نتیجه [رابطه] مستقیمی بین اون تلاش‌ها و پیدا کردن شغل نمی‌بینیم. خوب. از طرف دیگه، تونستم کار پیدا کنم. به یک‌باره از آسمون افتاد [خنده]. تنها چیزی که می‌تونم درباره‌ش بگم می‌دونید مثل سنگ آسمونیه. اوه، و این جور چیزا دامنه بسیار متغیری- از برخوردها دارن. اوهوم [سرفه]، می‌تونه آموزش استفاده از نرم‌افزار به کارمندان دفتری باشه. من همه این کارها رو انجام دادم، همه‌ی این‌جور چیزها رو. اوهوم، و معمولاً این‌ها از پیشنهاده شروع می‌شن؛ اووم، من به تدریج، کمتر و کمتر پیشنهاده‌های واقعی رو انجام می‌دادم، اما معمولاً انجام کسب وکار واقعی، کار من نیست، کارم در جایی حد وسط این‌ها هست؛ نوشتن پیشنهاده، بخش راه‌اندازی کسب وکاره و اوم، خب معمولاً چیزی برای انجام دادن دارم تا یک پیشنهاده بنویسم، اما من از کسب وکار چیز زیادی عایدم نشد. اوهوم [سرفه]، یک جایی پس از این‌که پیشنهاده نوشته شد یا در همون مرحله پیشنهاده، پروژه رو می‌گیرم [سرفه]، و برای انجام کار فراخونده می‌شم.
این متن، مثال خوبی است از گوش دادن دقیق مصاحبه‌کننده به یک مشارکت‌کننده. در شروع مصاحبه، مشارکت‌کننده چندان تمرکز ندارد. مصاحبه‌کننده‌، بر روی چیزی که طرف مقابل می‌گوید متمرکز می‌شود و او را به سوی چارچوب مرجع مصاحبه دوم هدایت می‌کند. وقتی که مشارکت‌کننده را در مسیر درست قرار داد، فقط گوش می‌کند و به او فرصت می‌دهد تا حرف بزند. حتی وقتی مشارکت‌کننده برای چند ثانیه مکث می‌کند، او وقفه‌ای ایجاد نمی‌کند.
پاتای (1987) فرآیند گوش دادن به زنان برزیلی که در پژوهش او مشارکت کرده بودند را به‌عنوان حالت فشرده‌ای از تمرکز و آزادی (باز بودن) نسبت به آنان توصیف می‌کند که جذب او در گروه آنان را در پی داشت. هر چند که تمام مصاحبه‌ها با آن کیفیت جادویی که پاتای توصیف کرده است انجام نمی‌شوند، اما علاقه و تمایل مشارکت‌کنندگان به تجربه پرداختن به خود و در معرض بررسی دیگران قرار گرفتن، کلید‌هایی برای کار طاقت‌فرسای گوش دادن به یک مصاحبه هستند که منجر به آن نوع از جذب می‌شود که پاتای توصیف می‌کند.
پیگیری آن‌چه که مشارکت‌کننده می‌گوید
وقتی مصاحبه‌کنندگان در یک مصاحبه لب به سخن می‌گشایند، اغلب سؤالاتی می‌پرسند. کلید پرسش سؤالات در طول مصاحبه عمیق این است که تلاش شود این سؤالات تا حدّ امکان از آن‌چه که مشارکت‌کننده می‌گوید سرچشمه بگیرند. هر چند هر مصاحبه‌کننده با سؤالات مبنایی که موجب هدفمندی و تمرکز مصاحبه می‌شوند، به هر مصاحبه پا می‌گذارد، اما در پاسخ به گفته‌های مشارکت‌کننده است که مصاحبه‌کننده پیگیر می‌شود، سؤالاتی برای شفاف‌سازی می‌پرسد، به دنبال جزئیات اصلی می‌گردد و داستان‌ها را می‌طلبد. در حالی که مصاحبه‌کنندگان ممکن است از قبل، یک راهنمای‌ مصاحبه تدوین کنند که در صورت درست بودنِ زمانبندی به آن رجوع می‌کنند، اما کارِ اصلی مصاحبه‌کننده در این رویکردِ به مصاحبه این است که به شکل فعال گوش بدهد و تا حدّ ممکن، مصاحبه را بر مبنای مطالبی که مشارکت‌کننده از ابتدا به اشتراک گذاشته است، به پیش ببرد.

وقتی ابهام دارید سؤال بپرسید
فهم تمام چیزهایی که افراد می‌گویند کار بسیار مشکلی است. گاهی زمینه مفاهیم روشن نیست و گاهی مرجع خاص مطلبی که فرد بیان می‌کند مشخص نیست. در مکالمات هر روزه، اغلب بدون فهم و درک چنین چیزهایی از کنار آن‌ها رد می‌شویم. در مصاحبه، چنین لغزش‌هایی (گذشتن از کنار چنین چیزهایی)، ارزش فرآیند مصاحبه را پایین می‌آورد.
ساختار مصاحبه، تراکمی است. هر مصاحبه زمینه را برای مصاحبه بعدی فراهم می‌آورد. یک مصاحبه‌کننده با عدم فهم چیزی یا مطلبی در مصاحبه قبلی ممکن است اهمیت نکته یا چیزی را که مشارکت‌کننده بعداً می‌گوید نادیده بگیرد. عباراتی که بیان می‌شود به شکلی به یکدیگر پیوند می‌خورند که از قبل نمی‌توان آن را پیش‌بینی کرد. همچنین، وقتی مصاحبه‌کننده به مشارکت‌کننده اطلاع می‌دهد که مطلبی را درک نکرده، آن فرد متوجه می‌شود که مصاحبه‌کننده در حال گوش دادن است.
گاهی به سختی می‌توان به‌طور مستقیم و سر راست به «ترتیب زمانی شرح وقایع» یک تجربه رسید. این‌که مصاحبه‌کنندگان تجربه را در بستر زمانی آن درک کنند اهمیت دارد. سؤالی مانند: می‌توانید دوباره به من بگویید که چه اتفاقی افتاد؟ پرسش معقولی است. من از کلمه دوباره استفاده می‌کنم تا این حس به مشارکت‌کنندگان القا نشود که صادق و بدون ابهام نبوده‌اند، در نتیجه آن‌ها حالتی دفاعی به خود بگیرند، بلکه همانند اغلب موارد، برای این است که نشان دهم که در مرتبه اول، به اندازه کافی متوجه نشده‌ام.
برخی از مشارکت‌کنندگان از کلمات مبهمی استفاده می‌کنند که روشن به نظر می‌رسند اما به اندازه کافی صراحت ندارند. یکی از اعضای هیئت علمی کالج محلی که از او مصاحبه گرفتم، به‌طور مرتب دانش‌جویان خود را با گفتن آن‌ها خیلی خوب و دلپسند هستند توصیف می‌کرد. من متوجه نمی‌شدم که منظور او از اصطلاح دلپسند چه بود. به شکلی به نظر می‌رسید که او با این جمله احترام به دانش‌جویانی که در مصاحبه از آن‌ها نام برده شده بود را بی‌اهمیت جلوه می‌داد. از او پرسیدم: دلپسند بودن چیست؟ او گفت:
در دانشگاه خصوصی (که او قبلاً در آن تدریس می‌کرد) دانش‌جویان بسیار گستاخ و دائماً طلبکار بودند. البته منظورم این نیست که به لحاظ فکری چیزی را طلب می‌کردند. آن‌ها می‌گفتند شما این را نگفته بودید. شما نگفته بودید که می‌خواهید این موضوعات را برای امتحان بیاورید. دانش‌جویان ما در کالج محلی واقعاً دلپسند و دوست داشتنی هستند. متوجه هستم که افکارم احمقانه به نظر می‌رسد؛ و به خاطر این عذر می‌خواهم. واقعاً مسخره به نظر می‌رسد که بگوییم به هر دلیلی بهترین (دلپسندترین) آدم‌ها دور و بر ما هستن و تصادفاً در همین محله ما هم زندگی می‌کنند. در اینجا نوعی احترام متقابل در میان است و من آن را در سر زدن‌های دانش‌جویان پس از فراغت از تحصیل‌شان می‌بینم. ... حس متفاوتی وجود دارد، هر چند آن‌جا یک مدرسه بزرگتر است و شما همه را نمی‌شناسید. با این حال، نوعی احساس جمعی در اینجا وجود دارد، اما در آن‌جا کمبود روح [انسانی]؛ و در آن‌جا شما زودرنج و گستاخ و فضول هستید. شاید این‌که در دانش‌جویان به حد کافی انگیزش ایجاد نشده، دلیل آن بی‌روح بودنشان شده؛ اما اینجا آن‌ها در طول تدریس واقعاً بچه‌های خوبی هستند. تقریباً هیچ‌گاه دردسری ندارید که بخواهید آن را مشکل انضباطی بنامید، هیچ وقت چنین چیزی رخ نمی‌دهد....؛ من دانش‌جویانمان را دوست دارم. فکر می‌کنم که خیلی عالی می‌شود اگر آن‌ها کمی بهتر آماده می‌شدند، اما این به اندازه این که انسان‌های دلپسندی باشند اهمیت ندارد ... آن‌ها نمونه مردمی هستند که آدم از کار کردن با آن‌ها لذت می‌برد.
مشارکت‌کننده در پاسخ به درخواست من برای توضیح درباره منظورش از کلمه دلپسند تا عمق زیادی وارد ماهیت تجربه تدریس خود شد. وقتی دید که گفتار او را جدی گرفته‌ام، به اکتشاف منظورش از کلمه دلپسند پرداخت. در نتیجه، من به‌عنوان مصاحبه‌کننده توانستم آن‌چه که پیچیدگی‌های نهفته در استفاده از کلمه به ظاهر ساده دلپسند بود را درک کنم. برای ادامه، به کتاب مراجعه کنید.

کتاب‌های مرتبط

مصاحبه به ‌عنوان یک روش پژوهش کیفی (راهنمای پژوهشگران علوم تربیتی، اجتماعی و انسانی)

180,000 تومان
وزن 0.5 کیلوگرم
نام مولف

اروینگ سید من

نام مترجم

سارا حسینی اَرانی, سید علی کوشازاده, علی‌رضا جابری

شابک

9786007127858

تعداد صفحه

296

سال انتشار

1395

نوبت چاپ

اول

قطع کتاب

رقعی

نوع جلد

شومیز

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *