استراتژی تصمیماتی است که مدیران دربارۀ حوزهها و نحوۀ رقابت شرکت میگیرند که این تصمیمات بر موقعیت شرکت در بازار (اعتبار آن در میان مشتریان و مزیت آن در مقایسه با رقبا) تأثیر میگذارد. استراتژی همچنین بیانگر فعالیتها یا قابلیتهای شرکت است که آن را قادر به رسیدن به موقعیت موردنظر خود در بازار میکند.
در سالهای اخیر، استفاده از اصطلاح «مدل تجاری» یا «مدل کسبوکار» رایج شده است. مدل تجاری فرمولی است که شرکتها برای ایجاد درآمد استفاده میکنند و بر پایۀ تصمیمات استراتژیک مدیران است. مدل تجاری به مفهومی کلیتر از استراتژی اشاره دارد. برای مثال، ممکن است شرکتهای هواپیمایی «رایانایر» و «ایزی جت» هر دو از مدل تجاری «پروازهای ارزان» استفاده کنند، اما تصمیمات آنها دربارۀ بازاری که در آن رقابت میکنند متفاوت است.
حال میخواهیم اثر هوش مصنوعی بر استراتژیها و مدلهای تجاری شرکت را بدانیم. قبل از آن، لازم است اشارهای کنیم به روندهای گستردهای که در نتیجۀ وقوع انقلاب دیجیتالی رخ دادهاند.
فناوری موجب افزایش اثربخشی عملیاتی شرکتها شده است. از دهۀ 1970، شرکتها مبالغ قابلتوجهی را صرف سرمایهگذاری در فناوری اطلاعات و خودکارسازی وظایف دستی و تکراری کردهاند. در این میان، پیشرفتهای هوش مصنوعی نیز در نهایت موجب خودکارسازی وظایف حرفهای شدهاند، از حسابرسی و امور حقوقی گرفته تا تشخیصهای پزشکی.
فناوری علاوهبر این، موجب کاهش هزینۀ معاملات درونشرکتی و بینشرکتی میشود. معاملات شرکتها با یکدیگر غالباً بدون مداخلۀ انسان انجام میشود و در نتیجۀ از شفافیت بیشتری برخوردار خواهد بود. این نیز بهنوبۀخود موجب کاهش اختلافات و رفع سریعتر مشکلات میشود.
ادغام عمودی شرکتها کمتر و تمایل به تخصصگرایی افقی بیشتر شده است. این روندی است که در طولانیمدت شکل گرفته است. با مرور وقایع گذشته درمییابیم که بسیاری از شرکتها در دوران انقلاب صنعتی پساز جنگ، کل زنجیرۀ تأمین خود را تحت کنترل گرفتند (شرکت فورد موتور مزارع لاستیک اختصاصی خودش را برای تولید لاستیکها داشت؛ شرکت IBM پردازندههای خودش را تولید میکرد).
بهتدریج مشخص شد که این میزان از ادغام عمودی موجب کاهش کارایی و انعطافپذیری شده است. از آن پس، شرکتها بهطور فزایندهای تمرکز خود را بر مجموعۀ محدودتری از فعالیتها قرار دادند؛ فعالیتهایی که مستلزم استفاده از مهارتهای اصلی آنها بود. در طول دهۀ 1990 تا 2000، این روند بهسمت تخصصگرایی افقی پیش رفت. گفتنی است که روند غالب در عصر دیجیتال، تلاش برای تخصصی شدن در یک حوزۀ تجاری واحد، اما در مقیاس جهانی است. نمونهای بارز از گرایش به این روند، شرکتهای گوگل و فیسبوک و استارتاپهای «یونیکورن» مانند اوبر، ویورک و پالانتیر هستند.
یکی از تحولات واضح در دهۀ اخیر، ظهور شرکتهای مبتنی بر «پلتفرم» است. پلتفرم را میتوان رابط فناوری برای تسهیل معاملات بین دو طرف یا بیشتر تعریف کرد. شرکتهای با رشد سریع، مانند اوبر، لینکدین، ویورک و فیسبوک بارزترین نمونه از شرکتهای مبتنی بر پلتفرم (صرفاً دیجیتالی) هستند. سایر شرکتها، ازجمله مایکروسافت، اپل و آمازون، نیز شرکتهای مبتنی بر پلتفرم با ترکیبی از خدمات دیجیتالی و فیزیکی هستند.
از مهمترین ویژگیهای اقتصاد دیجیتال میتوان به نقش فزایندۀ اکوسیستمهای تجاری در شکلدهی به رفتار مصرفکنندگان و شرکتها اشاره کرد. منظور از اکوسیستم، جامعهای مشکل از افراد و شرکتهاست که با یکدیگر در تعامل بوده و در کنار هم تکامل مییابند و تمایل دارند خود را با جهتگیری یک یا چند شرکت اصلی هماهنگ کنند.
فناوریهای جدید علاوهبر این، جنبههای رفتاری استراتژی را تحت تأثیر قرار میدهند؛ از این لحاظ که مدیران چگونه گزینههای استراتژیک پیش روی خود را تجزیه و تحلیل میکنند و براساس آن تصمیم میگیرند. در حالیکه هوش مصنوعی میتواند به بهبود کیفیت بسیاری از تصمیمگیریها کمک کند، در صورت استفادۀ بیشازحد ممکن است موجب شکلگیری ریسکها و نقاط کور شود، همچون:
- فلج تحلیلی: یکی از قابلیتهای اصلی هوش مصنوعی، کنار هم قرار دادن و تفسیر مجموعههای عظیمی از دادههاست. این فناوری در تشخیص ناهنجاریها، یافتن الگوها و پیشبینی بیرقیب است. ازآنجاییکه استفاده از این فناوری بسیار آسان است، برخی از مدیران در استفاده از آن زیادهروی میکنند، تا حدی که آن را جایگزین قضاوتهای کلیدی خود کرده یا در دام تحلیل بیشازحد مسائل میافتند و قادر به تصمیمگیری درست نخواهند بود.
- عدم درک زمینهای (مفهومی): هوش مصنوعی هنوز ازلحاظ دامنهای «محدود» است. به این معنا که در انجام یک وظیفه یا عملکرد خاص میتواند به هوشمندی انسان باشد، اما بهطور همزمان نمیتواند از عهدۀ چندین وظیفۀ مختلف برآید. بنابراین استفادۀ روزافزون از این فناوری در تجارت به مدیران کمک میکند تا تصمیمات خود را بهینه کنند، اما درعینحال توانایی تجسم یک تصویر کلی از آنها را میگیرد.
- عدم تمایز: در حالحاضر، رقابت میان شرکتها برای استفاده از فناوریهای جدید هوش مصنوعی بسیار شدید است؛ این بدان معناست که هرگونه پیشرفتی را سریعاً رقبا تقلید میکنند. قطعاً برخی از شرکتها با استفاده از فناوریهای هوش مصنوعی برای مدتی کوتاه به مزیت رقابتی دست پیدا میکنند، اما مدل تجاری آنها را معمولاً بسیاری از شرکتها تقلید میکنند (برای مثال، واحد تجاری واتسون از شرکت IBM). این امر موجب شکلگیری یک رقابت قابلپیشبینی میشود، که در آن شرکتها برای اینکه از رقبای خود عقب نمانند، در فناوریهایی مشابه سرمایهگذاری میکنند. اما در نهایت، حتی کمتر از قبل احساس تمایز میکنند.
با در نظر گرفتن تمامی نکات ذکرشده، به نظر میرسد که استراتژیسازی در دنیای هوش مصنوعی با چشماندازی مبهم مواجه است. این احتمال وجود دارد که با پذیرش این فناوریهای جدید، دامنۀ تصمیمگیری مدیران نسبتبه گذشته محدودتر شود. درست است که این فناوریها براساس شواهد دقیق تصمیمگیری میکنند، اما در نهایت به تصمیمات رقبا شبیه هم میشود. گرچه این رویکرد ظاهراً کمریسکتر است، بهوضوح با مفهوم اصلی استراتژی یعنی یافتن راهی برای ایجاد تمایز با رقبا در تضاد است.
بنابراین توصیهای که میتوان در دنیای آشفته هوش مصنوعی امروز به مدیران داشت، این است که همواره در پذیرش و پیادهسازی فناوریهای جدید نهایت احتیاط را به کار ببرند و در کنار تمامی مزایای بالقوه، محدودیتهای آنها را نیز در نظر بگیرند. ازاینرو، سرمایهگذاری در فناوریهای هوش مصنوعی تا حدی خوب است، زیرا موجب افزایش اثربخشی عملیاتی اولیه میشود، اما نمیتوان آن را جایگزینی برای تفکر خلاقانه یا جهشهای شهودی رو به جلو دانست.
کتابهای مرتبط
آیندۀ مدیريت در عصر هوش مصنوعی
211,000 توماننام مولف |
جوردی کانالز, فرانز هیوکامپ |
---|---|
نام مترجم |
مهدیه ویشقلی, میرعلی سیدنقوی |
شابک |
9786227239966 |
تعداد صفحه |
343 |
سال انتشار |
1401 |
نوبت چاپ |
اول |
قطع کتاب |
وزیری |
نوع جلد |
شومیز |