دو جنبه از روابط بینفردی در تلاشهای منابع انسانی برای مدیریت فرایندهای دانشی نقشی اساسی دارند: تنوع و شبکههای اجتماعی.
تنوع اعضای تیم، براساس خصوصیاتی ازقبیل جنسیت، وضعیت تأهل و یا تحصیلات، رفتارهای مرتبط با اشتراک دانش را تحت تأثیر قرار میدهد. افرادی که خود را اقلیت میدانند، کمتر احتمال دارد دانش خود را با اعضای تیم به اشتراک بگذارند، در تیم هایی که نسبت زنان به مردان بالاتر است، به احتمال زیاد اشتراک دانش بالاتر خواهد بود و اعضای دچار انزوای اجتماعی که از سایرین جدا افتادهاند، احتمال بیشتری دارد که با دیگران مخالف باشند و بر حفظ دانش منحصربهفرد خود تأکید کنند.
تحقیقات صورتگرفته درخصوص شبکههای اجتماعی به بررسی چگونگی تأثیر ساختار و محتوای شبکههای اجتماعی بر جستجو و انتقال دانش و همچنین میزان دانش بهاشتراکگذاشتهشده پرداختهاند. طبق مطالعۀ گرانوتر (1973) موضوع اصلی این است که پیوندهای ساختاری ضعیف نسبتبه پیوندهای ساختاری قوی احتمال بیشتری دارد که بتوانند بهعنوان پلی بین دو گروه اجتماعی نامرتبط عمل کنند و افراد یا گروههایی را که بهشکل چشمگیری باهم تفاوت دارند، به هم پیوند دهند. یافتههای حاصل از تحقیقات مرتبط با جستجو و انتقال دانش متعاقباً نشان دادند که پیوندهای ضعیف ساختاری بهواسطۀپیوند گروههای اجتماعی نامرتبط، امکان دسترسی به دانش غیرزائد و مفیدی را فراهم میآورند، یعنی درزمینۀ جستجوی دانش مزایای بیشتری را ایجاد مینمایند درحالیکه پیوندهای ساختاری قوی به احتمال زیاد امکان دسترسی به افراد مشابهی را که در همان گروههای اجتماعی مستقر هستند و نیز دانشهایی که پیشاز آن هم در گردش بودند فراهم میکند. لوین و کراس (2004) با دستیابی به نتایجی درخصوص این امر که پیوندهای ضعیف همچنین برای انتقال دانش ارزشمند، در جایی که اعتماد مبتنی بر خیرخواهی و شایستگی حاکم است، سودمندترند، از این نتایج پشتیبانی کردند. این یک نکتۀ ظریف اما حائز اهمیت است که بهطور معمول، پیوندهای ضعیف با دسترسی به دانش غیرزائد و سودمند در سایر گروهها مرتبط هستند، اما پیوندهای قوی با انتقال آن مرتبط هستند، بدین معنا که پیوندهای قوی بهواسطۀ انسجامی که ایجاد میکنند، موجبات جذب و کاربرد بهتر دانش کسبشده و نیز افزایش میزان دانش کسبشده در زمان انتقال دانش را فراهم میکنند. بااینحال، برمبنای مطالعهای که مائورر و همکارانش (2011) انجام داده اند، که در آن انتقال دانش به فرایندهای دقیقتر و تفصیلیتری از قبیل انتقال، جذب و کاربرد دانش تفکیک میشود و روابط و پیوندهای قوی مبتنی بر اعتماد، میزان انتقال دانش را افزایش میدهند. آنها همچنین بیان میکنند که سرمایۀ اجتماعی از طریق فراهم نمودن موجبات انتقال دانش که یکی از فرایندهای کلیدی است، با عملکرد سازمانی پیوند مییابد. در مجموعۀ دیگری از تحقیقاتی که بر مبدأ و مقصد جریان دانش متمرکز بود، تورتوریلو و کراکهارت (2010) دریافتند که افراد هنگامی که روابط مبتنی بر انتقال دانش میانواحدی را حفظ میکنند، که مشخصۀ بارز بسته بودن شبکه (انسجام شبکه یا پیوندهای قوی) است، احتمال بیشتری وجود دارد که سطح بالاتری از عملکرد نوآورانه را از خود نشان دهند. ریگانز و مک ایولی (2003، 2008) نیز به بررسی این موضوع پرداختند که ویژگیهای شبکه چگونگی جریان دانش را تحت تأثیر قرار میدهد. بااینحال، آنها در تحلیل تجربی خود بین انتقال درونواحدی و برونواحدی تمایزی قائل نشدهاند. تورتوریلو و کراکهارت نیز جریان دانش را بهطور مستقیم تجزیه و تحلیل نکردند، بلکه آنها فرض کردند که انسجام شبکه میزان دانش کسبشده درهنگام انتقال میانواحدی را افزایش میدهد. تورتوریلو و همکارانش (2012) تحقیقات خود را درخصوص انتقال دانش با تمرکز بر این شکافها انجام داده و به این نتیجه دستیافتهاند که استحکام پیوندها، انسجام شبکه و محدودۀ شبکه تأثیر مثبتی بر میزان دانش کسبشده در انتقال دانش میانواحدی دارند.
درخصوص دیدگاه شبکههای اجتماعی، بهطورکلی، و این دیدگاه در حوزۀ بهاشتراکگذاری دانش، بهطور خاص، انتقادات محدودی مطرح شده است، باوجود آنکه برخی از مسائل آشکار در این حوزه مشهود است و گرانوتر نیز دوگانگی اساسی در درون ساختارهای اجتماعی (1985) را مورد توجه قرار داده است؛ این شبکهها هم میتوانند یک منبع فرصت بوده و رفتارهای فردی را بهبود بخشند و هم میتوانند منبع محدودیت بوده و رفتارهای فردی را بهشکل نادرستی محدود نمایند. برای مثال، اقتصاددانان ادعا میکنند که حفظ سرمایۀ اجتماعی مستلزم تحقق تعهداتی است که میتواند با دستیابی به منافع شخصی منافات داشته باشد. تغییر شرایط زمینهای مانند تغییر در محیط یا وظایفی که فرد انجام میدهد، ممکن است ایجاد روابط جدیدی را ایجاب نماید. بااینحال، وجود فشار برای حفظ روابط فعلی که دیگر سودمند نیستند، ممکن است توانایی ایجاد روابط جدید را بهدلیل زمان و انرژی که صرف روابط فعلی میشود و تعهدات متقابل ایجادشده در روابط گذشته یا روابط فعلی را کاهش دهد. از دیدگاه بهاشتراکگذاری دانش، الزامات دانشی فرد به احتمال زیاد با گذشت زمان و تغییر شرایط زمینهای تغییر میکند؛ بااینحال، تغییر همزمان شبکههای اجتماعی به سهولتی که تحقیقات و رهنمودهای تجربی و عملی بیان میکنند، رخ نمیدهد.
«مدیریت» خصوصیات فردی و اشتراک دانش
بارزترین خصوصیات و مؤلفههای سطح فردی در پژوهشهای انجامگرفته درزمینۀ اشتراک دانش شامل اعتماد، تخصص، اطمینان و اعتمادبهنفس و خودکارآمدی، منافع و هزینههای درکشدۀ ناشی از اشتراک دانش و نگرشها و قصد افراد از اشتراک دانش است.
مجموعه پژوهشهای کاملی درخصوص ارتباط میان اعتماد و بهاشتراکگذاری دانش موجود است. یافتهها حاکی از این هستند که اعتماد شناختی و اعتماد عاطفی تأثیر مثبتی بر بهاشتراکگذاری دانش در سطح فردی و گروهی دارند. تحقیقات نشان دادهاند که افراد تمایل دارند که دانش کمتری را با افرادی که حتی بهنظر میرسد بسیار مستعد و توانمندند، به اشتراک بگذارند، اما با افرادی که آنها را صادق و عادل درک میکنند و افرادی که از اصول پیروی میکنند، دانش بیشتری را به اشتراک میگذارند. اندروز و دلاهی (2000) دریافتند که اشتراک دانش به قابلیت اعتماد گیرندۀ دانش بستگی دارد. لوین و کراس (2004) دریافتند که اعتماد مبتنی بر شایستگی تأثیر چشمگیرتری بر اشتراک دانش ضمنی نسبتبه اشتراک دانش صریح دارد. آنها همچنین نشان دادند اعتماد مبتنی بر خیرخواهی در تبادل هردو نوع دانش ضمنی و صریح حائز اهمیت است.
مطالعات متمرکز بر تأثیرات تخصص، تحصیلات و تجربۀ کاری بر بهاشتراکگذاری، نتایج متفاوتی را نشان میدهند. کانستنت و همکارانش (1996) دریافتند که افرادی که تخصص بالاتری دارند، از سطح بالاتری از تحصیلات برخوردار بوده و تجربه کاری بلندمدتی داشتند، بهگونهای که وقتی دیگران در یک سیستم مدیریت دانش از آنها سؤالاتی میپرسیدند، دانش بیشتری را به اشتراک میگذارند. بااینحال، واسکو و فراج (2005) هیچ ارتباطی بین تخصص و اشتراک دانش پیدا نکردند.
در رابطه با خودکارآمدی، تحقیقات نشان میدهند که این مؤلفه بر نگرشها درخصوص اشتراک دانش، تمایل به اشتراک دانش، قصد بهاشتراکگذاری دانش، قصد بهاشتراکگذاری دانش ضمنی و تسهیم دانش یا رفتارهای مرتبط با بهاشتراکگذاری، آن هم در داخل و هم در خارج از مراکز تسهیم دانش الکترونیکی تأثیر مثبتی دارد. مطالعات صورتگرفته درمورد تأثیر اطمینان و اعتمادبهنفس بر بهاشتراکگذاری دانش، عموماً نشان میدهند که افرادی که به توانایی خود درخصوص بهاشتراکگذاری دانش اطمینان بیشتری داشته و در این زمینه اعتمادبهنفس دارند، دارای سطح بالاتری از قصد بهاشتراکگذاری دانش و مشارکت در آن هستند.
برمبنای تئوری مبادلۀ اجتماعی، که بر این امر تأکید دارد که افراد نسبت درکشدۀ هزینه/ فایده را ارزیابی میکنند و تصمیمات خود را براساس این انتظار که تصمیماتشان موجب ایجاد پاداش میشود، اتخاذ میکنند، نسبت هزینه/ فایدۀ درکشده یکی از مهمترین مقدمات بهاشتراکگذاری دانش است که مطالعات زیادی درخصوص آن صورت گرفته است. فایدۀ درکشده با اشتراک دانش رابطۀ مثبتی دارد، درحالیکه هزینههای درکشده با اشتراک دانش رابطۀ منفی دارد. بالاخص برخی از تحقیقات نشان میدهند که در جایی که افراد معتقدند که دانش بهاشتراکگذاشتهشدۀ آنها برای دیگران مفید است، نسبتبه زمانی که اعتقاد دارند بهاشتراکگذاری دانش موجب دستیابی به منافع شخصی بیشتر برای خود آنها میشود، سطح بالاتری از بهاشتراکگذاری دانش را از خود نشان میدهند. هیسلوپ (2009) این فرایند تصمیمگیری درمورد هزینه/ فایده را با یک معضل یا دوراهی کالای عمومی (یا همان تراژدی اشتراکات) مقایسه میکند که در آن افراد ممکن است احساس کنند که باید به حفظ یک کالای عمومی، که در اینجا بانک دانش سازمانی است،کمک کنند (حتی اگر سایرین در این امر مشارکت نکنند)، زیرا در غیر اینصورت این منبع کاهش مییابد که برای همه زیانبار خواهد بود. بااینحال، بهاشتراکگذاری دانش همچنین ممکن است پیامدهای فردی منفی را نیز ازقبیل وقت گیر بودن، از دست دادن منابع قدرت فردی و جایگاه خود و ترس از مورد تمسخر قرار گرفتن برای افراد در پی داشته باشد. اینگونه ترسها دارای تأثیر منفی بر اشتراک دانش هستند. از سوی دیگر، بهاشتراکگذاری دانش برای افراد مزایایی را نیز ازقبیل پاداشهای درونی و بیرونی، ارتقای جایگاه، تلقی شدن بهعنوان یک متخصص و شناسایی شدن بهعنوان فردی که اطلاعات زیادی دارد، به دنبال خواهد داشت.
برمبنای کاربرد تئوری رفتار برنامهریزیشده درزمینۀ بهاشتراکگذاری دانش، درمورد قصد بهاشتراکگذاری دانش نیز تحقیقاتی انجام شده است. رویو و همکارانش (2003) نشان دادند که رفتارهای مرتبط با بهاشتراکگذاری دانش متخصصان تحت تأثیر نگرش آنها درخصوص رفتار، هنجارهای ذهنی و کنترل رفتاری درکشده قرار دارد. در مطالعهای که درمورد مدیران ارشد تایوان انجام شد، لین و لی (2004) نشان دادند که قصد مدیران ارشد برای بهاشتراکگذاری دانش عامل اصلی تعیینکنندۀ رفتارهای مرتبط با بهاشتراکگذاری دانش سازمانی بودند. در یک مطالعه درخصوص کارکنان دانشی، چنامنانی و همکارانش (2012) دریافتند که نگرش کارکنان دانشی، هنجارهای ذهنی و کنترل رفتاری درکشده توسط آنها در توضیح قصد بهاشتراکگذاری دانش بسیار حائز اهمیت است. نگرش درخصوص بهاشتراکگذاری دانش دارای بالاترین تأثیر بود، هنجارهای ذهنی و کنترل رفتاری ادراک شده بهدنبال آن دارای تأثیر متوسطی بودند. قصد بهاشتراکگذاری دانش نیز بهعنوان یک پیشبینیکنندۀ مهم رفتارهای واقعی مرتبط با بهاشتراکگذاری دانش ظاهر میشود. یافتههای حاصل از تحقیقات جئون و همکارانش (2011) درزمینۀ انجمنهای خبرگی نیز از نظریۀ رفتار برنامهریزیشده که در حوزۀ بهاشتراکگذاری دانش به کار گرفته شده است، پشتیبانی میکنند. اخیراً، استینیوس و همکارانش (2016) نظریۀ رفتار برنامهریزیشده درزمینۀ بهاشتراکگذاری دانش را مورد آزمون قرار دادند و دریافتند که نگرشها، قصد بهاشتراکگذاری دانش، و متعاقباً رفتار بهاشتراکگذاری دانش را پیشبینی میکند؛ بااینحال، هنجارهای ذهنی قصد یا رفتار بهاشتراکگذاری دانش را پیشبینی نکردند.
تحقیقاتی که صرفاً درخصوص قصد بهاشتراکگذاری دانش انجام شدهاند، برای مثال، مطالعهای که درمورد اشتراک دانش در فیسبوک صورت گرفته است، عموماً نشان میدهند که این قصد بهاشتراکگذاری دانش تأثیر مثبتی بر رفتار بهاشتراکگذاری دانش دارد. بااینحال، مطالعۀ یانگ و فارن (2009) نشان داد که قصد بهاشتراکگذاری دانش ضمنی یک کارمند رابطۀ معناداری با رفتار بهاشتراکگذاری دانش ضمنی آن کارمند ندارد. باک و کیم (2002) با استفاده از تئوری عمل عقلایی دریافتند که انتظارات افراد از سودمندی بهاشتراکگذاری دانش خود و این باور که از طریق بهاشتراکگذاری دانش میتوانند روابط خود را با همکارانشان بهبود بخشند، با نگرشهای اشتراک دانش و بهدنبال آن، قصد و رفتارها ارتباط مثبتی دارد.
کتابهای مرتبط
مدیریت منابع انسانی (رویکردی انتقادی)
395,000 تومانوزن | 2 کیلوگرم |
---|---|
نام مولف |
جفری تی وود, دیوید جی. کولینگز, لزلی تی ساموسی |
نام مترجم |
ابوذر آقائی کردشامی, راضیه اشجعی, هانیه قربانیفرد |
شابک |
9786225923324 |
تعداد صفحه |
571 |
سال انتشار |
1402 |
نوبت چاپ |
اول |
قطع کتاب |
وزیری |
نوع جلد |
شومیز |