بخشی از کتاب راهنمای سفر به ایران
دیدگاه رایج آن است که کورش شهر پاسارگاد را -در نقطهای که آستیاگ (اژی دهاک) را مغلوب کرد و باعث برافتادن پادشاهی ماد گردید- در حدود سال 550 پ.م بنا کرده است. در اینجا بود که کورش آرامگاه خود را ساخت. ویرانههای پاسارگاد را در کل میتوان به هفت بخش تقسیم کرد.
با پایین رفتن از قسمت شمالی، بقایای یک سکوی سنگی بزرگ که بر روی بلندی ساخته شده، در سمت چپ جاده در فاصلۀ 270متری قرار دارد که از قطعههای سخت سنگی بهشکل مکعب مستطیل تشکیل شده؛ دو تا از کنارهها بهسوی مرکز تو رفته و پیچی را ایجاد کرده و طول آن درمجموع 88 متر و پهنای آن پانزده متر است. طول راستای اصلی آن بهسمت شمال غربی نیز کم و بیش همین مقدار است: طول آن دوازده متر و از چهارده لایه سنگ درست شده است. سنگها سفیدرنگ بوده و سطح بیرونی آن کندهکاری شده که برجستگی کمی دارد. این سنگها دقیقاً در کنار یکدیگر قرار گرفتهاند، طوریکه میان آنها از ملاط و ساروج پر شده است. در سطح خارجی برخی از قطعهها نشانههایی از اتصالات سنگی وجود دارد. قطعههای دیگر خرد شدهاند تا با آنها بنای دیگری ساخته شود. در محلی که سطح خارجی بنا کنده شده، میتوان مصالح داخلی را که از جنس سنگ آهک آبیرنگ است دید. بستهای آهنی که قطعهسنگها را محکم نگاه میداشتند، برداشته شدهاند. این ساختمان شاید تالار سخنرانی کورش بوده که هرگز تکمیل نشده است.
با پایین رفتن از لبه و حرکت بهسمت جنوب در سطح دشت، ویرانۀ دیگری قرار دارد. این ویرانهها بقایای یک دیوار بوده که قسمتی از یک ساختمان مربعشکل را تشکیل داده است. افراد بومی آن را زندان سلیمان مینامند. این بنا بسیار شبیه سازهای است که درمقابل آرامگاههای سنگی نقش رستم است. دیوار سیزده متر ارتفاع و هفت مترمربع مساحت دارد و قطعههای سنگی همانگونهای است که در تخت سلیمان ساخته شده و با بست به هم متصل شدهاند. این قطعهها همچنین دارای سوراخهای کندهشدهای هستند که در نقش رستم نیز دیده میشود. ورودی هنوز وجود دارد و بقایای یک پلکان نیز مانده است. هیچ تورفتگی یا طاقچهای در این بنا و یا شواهدی از شکاف، مگر شکافهای کوچکی در زاویۀ 45درجهای ورودی بنا، وجود ندارد.
پرسش این است که بنا به چه منظوری ساخته شده است. برای شباهت زیاد به برخی از گورهای اولیهی لیکیه، به آن آرامگاه میگویند. دیولافوا در جایی اشاره کرده که این محل، آرمگاه کمبوجیه، پدر کورش است. دیگران معتقداند که بقایای یک آتشکدۀ قدیمی زرتشتی بوده که احتمالاً نظر گروه دوم درست است و ممکن است یک مکان مقدس باشد.
در حدود 270 متر بهسمت جنوب این محل، یک بنای سنگی یکپارچه به ارتفاع شش متر قرار دارد. در یک طرف آن، یک فرورفتگی بهصورت طاقچه وجود دارد. در قسمت بالایی و بیرونی آن، سنگنبشتهای چهارخطی دیده میشود که با خط میخی به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و بابلی است: چنین آمده «منم کورش، شاه هخامنشی». بالای راهرو به صورتی ساخته شده که فشار سنگهای سقف را تحمل میکند.
در حدود 135 متر بهسمت جنوب شرقی، سکوی دیگری قرار دارد که شبیه پایۀ ساختمان یا کاخ است. پایههای ستونهای آن در دو ردیف ششتایی هستند که هنوز در دیدرساند. در فاصلۀ چندمتری یکی از این پایهها، تخت سنگ آهکی مربعشکلی با 3 متر ارتفاع و 122 سانتیمتر عرض و 61 سانتیمتر ضخامت است. حکاکی با برجستگی کم روی آن، تصویر بالدار شاه است که افراد گوناگونی آن را نشانۀ دانایی و هوشیاری کورش میدانند. از طرف دیگر این نقش نماد شکوه و عظمت خود کورش است. تصویر در اثر آسیبهای طبیعی تغییر شکل داده و خیلی واضح نیست. در این نگاره، پادشاه درحال نگاه کردن بهسمت راست بوده و صورت شاه کمی بهسمت بازدیدکنندگان متمایل است. بر روی سرش تاجی قرار دارد که با دو مار شبیه تاج خدایان مصری، بهویژه هارپوکراتس است. این اثر نشاندهندۀ تأثیر هنر مصری است. موها و ریشها پرپشت است. دو دسته بال بسیار بزرگ متصل به شانهها یکی بهسمت بالا و دیگری بهسمت پاها دیده میشوند. پیکره چیزی را در دست راست نگه داشته است. قسمت بالایی ستون آسیب دیده، اما میدانیم که روی آن این کلمات نوشته شده بود: «منم کورش، شاه هخامنشی».
در بخش غربی آرامگاه کورش قرار گرفته است. در زمانهای گذشته این مکان به دست آریاییها برای داوری استفاده میشد. گفته میشود این بنای یادبود در وسط محوطهای که با گورستان و چمنزارهای سرسبز احاطه شده بود قرار داشت. آرامگاه بر روی سنگی مستطیلشکل قرار گرفته و ساختمان روی آن سنگی و مسقف است و دارای دری بسیار کوچک است، بهطوریکه ورود به آن حتی برای یک فرد که هیکل بزرگی ندارد مشکل است. در این مکان بدن کورش درون تابوتی طلایی بر روی تختی قرار داده شده بود که پایههایش از طلای چکشخورده بوده و روی جسد با رواندازی از پارچههای بابلی پوشانده شده بود. در زیر آن فرشهایی به رنگ ارغوانی گسترده شده بود و در اطراف آن جواهرات، سنگهای قیمتی و لباسهایی فاخر به رنگ ارغوانی و رنگهای دیگر قرار داشت. هنگامیکه اسکندر از این مقبره بازدید کرد، متوجه شد که مورد دستبرد قرار گرفته است. بدن پادشاه بیرون تابوت گذاشته شده بود و تابوت شکسته شده و فقط جعبۀ جواهرات و بخشی از تزئینات باقی مانده بود. او دستور داد که همه چیز به حالت قدیم برگردانده شود و در ورودی بسته شود؛ سپس خودش آنجا را مهر و موم کرد.
ساختمان آرامگاه از سنگهای بزرگ مرمر بر روی پایهای طبقاتی قرار دارد که اکنون تنها هفت طبقۀ آن دیده میشود. هرچه بهسمت بالا میرویم اندازۀ این طبقات کوچکتر میشود. پایینترین طبقه که همانند پایه است بیش از 60 سانتیمتر ارتفاع، 86 متر طول و 14 متر پهنا دارد. ارتفاع آن از سطح زمین تا سقف 11 متر است. مقبره بهتنهایی 50/5 متر ارتفاع، 9 متر طول و 50/6 متر عرض دارد. آرامگاه و پایۀ آن با سنگهایی از جنس مرمر ساخته شده که بسیار ظریف بریده شدهاند و با دقت در کنار هم قرار گرفتهاند و با حلقههایی آهنین به هم متصل شدهاند و تا امروز تکانی نخوردهاند. تعدادی بوتۀ بیبرگ از میان شیارهای سنگهای عظیم که در پایۀ بنا در قسمت جنوب غربی قرار دارند، ریشه دواندهاند. همچنین تعدادی نیز روی سقف شروع به رویش کردهاند.
ساختمان مقبره در سه سطح از تکههای سنگ مرمر ساخته شده است. ارتفاع پایینترین سطح به بلندای یک در است. روی آرایههای باریک دور تا دور دیوار، سقفی با آرایش سهگوش قرار گرفته که شامل دو لایه از سنگهای بسیار بزرگ است. دو قطعهسنگ بسیار بزرگ لایۀ پایینی و یک قطعهسنگ عظیم بر روی آنها قسمت نوک را تشکیل میدهند. درِ ورودی آرامگاه یک متر ارتفاع و 68 سانتیمتر عرض دارد. در اصل، ورودی شامل دو در است که رو به هم باز میشوند؛ بنابراین هردو در همزمان به عقب نمیروند.
تالاری که شامل تابوت طلایی بوده اکنون خالی است. سقف و دیوارها با دوده سیاه شدهاند. کف شامل دو سنگ صیقلی است، سنگ بزرگتر با سوراخ بزرگی تخریب شده است. شکستگیهای مشابهی در دیوارها وجود دارد که شاید تلاشی بوده تا راهزنان ببینند چه چیزی در زیر آنها وجود داشته است. شاید تابوت در اینجا جای گرفته بوده. دیوارهای کناری و سقف از سنگهای بزرگ درست شدهاند. در گوشهای از آن طنابی است که از یک طرف به طرف دیگر آویزان شده و روی آن پیشکشهای نذری یا اشیای برنجی شبیه به زنگوله وجود دارد. اینها پیشکشی از بازدیدکنندگان به نماد یادگاری از سفرشان است. در دیوار سمت راستی جنوبی نوشتۀ پارسی باستان و آیهای از قرآن در یک چارچوب تزیینی بهشکل محراب حکاکی شده است. طول آن سه متر، عرض دو متر و ارتفاع دو متر است. در سمت چپ تعداد زیادی چراغ وجود دارد و نزدیک آن یک قرآن است. بر روی دیوار به حروف پهلوی، نام یک روحانی زرتشتی، موبد اورمزدیار بهرام است.
در زمانهای گذشته سنگنوشتهای درون آرامگاه وجود داشته است. پس از بیحرمتیهایی که به مقبره شده بود، آریستوبیلوس کسی بود که از طرف اسکندر مامور بازسازی شد.
هنگامیکه اسکندر پی برد که قبر کورش به دست پلیماخوس پلئایی مورد بیاحترامی قرار گرفته و آسیب دیده، فرمان داد تا او را اعدام کنند. سپس دستور داد که نوشتهای در پایین سنگنبشتۀ پیشین به خط یونانی کندهکاری کنند به این مضمون:
«ای مردم برای آن کسی که بر خواهد گشت، منم کورش کسی که امپراتوری ایران را بنا نهاد. کینهای از من نداشته باشید از آن روی که این زمین کوچک بدن من را دربرگرفته است».
پیرامون آرامگاه تعدادی ستونهای شکسته وجود دارد که گویا در دیوار و یا در چهاردیواری مستطیلشکلی -که ممکن است در کنار مقبره بوده باشد- قرار داشتهاند. اکنون پشت آرامگاه رو به جادۀ اصلی و درگاه ورودی، در نمای شمالی است. ورودی این فضا -که به چشم میرسد- در وسط قرار نگرفته و در محوری دیگر بنا شده است. اینگونه تصور میشود که این کار برای جلوگیری از آن است که در ورودی و ورودی آرامگاه از بیرون دیده شوند. تعدادی گور در پیرامون آرامگاه وجود دارد. اکنون آرامگاه کورش به نام قبر مادر سلیمان شناخته میشود. پلینی میگوید:
«مغها از برای وجود آرامگاه کورش، از کلیۀ استحکامات پاسارگاد محافظت میکردند».
استرابو و آرین اشاره میکنند که مغها نگهبانان موروثی مقبره بودند که در نزدیکی آن زندگی میکردند و هر روز یک گوسفند و هر ماه یک اسب را قربانی میکردند. آرین همچنین دربارۀ خانۀ کوچک مغی که از آرامگاه کورش نگهبانی میکرد، گفته است. نزدیک نود متر بالاتر از مقبرۀ کورش بقایای یک خانه دیده میشود که ممکن است همان خانهای باشد که آرین دربارۀ آن صحبت کرده بود.
امروز این آرامگاه باشکوه، به مکانی مقدس برای درخواستهای پست و ناچیز مردمانی نادان از شاهی افسانهای تبدیل شده است. دختران ایرانی که در عشق شکست خوردهاند و کسانی که میخواهند شادیشان پایدار باشد، برای دیدار این آرامگاه میآیند. این زنان خرافاتی چیزهای کوچک بیارزشی را به مادر سلیمان پیشکش میکنند تا به خواستههایشان دست پیدا کنند و این هدایا همانهایی هستند که آویزان بر روی طنابهایی درون مقبره دیده میشوند. مغها دیگر وجود ندارند تا این آرامگاه را از شر زنان احمق و نادان محافظت کنند.